fireman

/ˈfaɪrmən//ˈfaɪəmən/

معنی: مامور اتش نشانی، سوخت گیر
معانی دیگر: رجوع شود به: firefighter، تون تاب، تون چی، کوره تاب، آتش کار، آتش تاب (کسی که مرتب به تنور یا کوره و غیره سوخت می خوراند)، (در کشتی) ناوی موتورخانه، متصدی آتش خانه، سوخت انداز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: firemen
• : تعریف: a male firefighter.

جمله های نمونه

1. The fireman sent jets of water into the burning house.
[ترجمه گوگل]آتش نشان جت های آب را به داخل خانه در حال سوختن فرستاد
[ترجمه ترگمان]مامور آتش نشانی جت آب را به داخل خانه سوزان فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The fireman evacuated the guests from the burning hotel.
[ترجمه گوگل]آتش نشان مهمانان را از هتل در حال سوختن خارج کرد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان میهمانان را از هتل آتش گرفته دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The fireman demonstrated great courage in saving the child.
[ترجمه فاطی] آتش نشان شجاعانه کودک را نجات داد
|
[ترجمه گوگل]آتش نشان شجاعت زیادی برای نجات کودک نشان داد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان در نجات کودک شجاعت بسیار زیادی نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This morning, however, a fireman accidentally discovered the cause.
[ترجمه گوگل]صبح امروز اما یک آتش نشان به طور تصادفی علت را کشف کرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی این علت را کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is a fireman.
[ترجمه گوگل]او یک آتش نشان است
[ترجمه ترگمان]آتش نشان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fireman managed to keep the fire under.
[ترجمه گوگل]آتش نشان موفق شد آتش را زیر آتش نگه دارد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان موفق شد آتش را زیر نظر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fireman was suffocated by the fumes.
[ترجمه گوگل]آتش نشان در اثر دود خفه شد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان توسط دود خفه شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fireman hoisted the boy onto his shoulders.
[ترجمه گوگل]آتش نشان پسر را روی شانه هایش بلند کرد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان پسرک را روی شانه های او گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fireman plunged into burning building and saved the boy.
[ترجمه گوگل]آتش نشان در ساختمان در حال سوختن فرو رفت و پسر را نجات داد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان وارد ساختمان سوزان شد و پسر را نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. a fireman when he grows up.
[ترجمه گوگل]یک آتش نشان وقتی بزرگ شد
[ترجمه ترگمان] یه آتش نشان وقتی بزرگ میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fireman trained their hoses on the burning building.
[ترجمه گوگل]آتش نشان شلنگ های خود را روی ساختمان در حال سوختن آموزش داد
[ترجمه ترگمان]ماموران آتش نشانی، شلنگ های خود را بر روی ساختمان آتش گرفته آموزش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I saw a fireman racing to the fire.
[ترجمه گوگل]آتش نشانی را دیدم که به سمت آتش می دوید
[ترجمه ترگمان] یه آتش نشان رو دیدم که داره آتیش میگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fireman smashed the door down to reach the children.
[ترجمه گوگل]آتش نشان در را شکست تا به بچه ها برسد
[ترجمه ترگمان]آتش نشان در را خرد کرد تا به بچه ها برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The fireman finally battered the door down.
[ترجمه گوگل]آتش نشان سرانجام در را به هم زد
[ترجمه ترگمان] آتش نشان \"بالاخره در رو داغون کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مامور اتش نشانی (اسم)
firefighter, fireman, fireguard

سوخت گیر (اسم)
fireman

انگلیسی به انگلیسی

• firefighter, one employed to extinguish fires
a fireman is a person whose job is to put out fires.

پیشنهاد کاربران

1. مامور آتش نشانی 2. آتشکار. تون تاب. سوخت انداز
مثال:
firemen put out the blaze
ماموران آتش نشانی شعله و حریق را خاموش کردند.
fireman ( حمل ونقل دریایی )
واژه مصوب: آتش نشان
تعریف: فردی که مسئولیت مهار و خاموش کردن آتش را بر عهده دارد==fireman ( حمل ونقل دریایی ) ==
آتش نشان
اتش نیسان

بپرس