firebrand

/ˈfaɪərˌbrænd//ˈfaɪəbrænd/

معنی: نیمسوز، اتش پاره، ادم فتنه انگیز
معانی دیگر: چوب آتش گرفته، ترکه ی مشتعل (که با آن آتش می افروزند)، اخگر، نیمسوز، اتش پاره، مج، ادم فتنه انگیز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of burning wood.
مشابه: brand

(2) تعریف: someone who passionately incites others to conflict or action, esp. illegal political action.
مشابه: agitator

- He was on the government's blacklist as a firebrand and possible revolutionary.
[ترجمه گوگل] او در لیست سیاه دولت به عنوان یک آتش نشان و انقلابی احتمالی قرار داشت
[ترجمه ترگمان] او در لیست سیاه دولت به عنوان یک فتنه انگیز و یک انقلابی احتمالی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an extremely intense and energetic person.

جمله های نمونه

1. Iritnefert was a firebrand, but she hadn't done anything.
[ترجمه گوگل]ایریت‌نفرت یک آتش‌سوزی بود، اما کاری نکرده بود
[ترجمه ترگمان]Iritnefert نوعی آتش بود، اما او هیچ کاری نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The malai lieutenant, a firebrand six months out of officer training school, shouted angrily at him.
[ترجمه گوگل]ستوان مالائی که شش ماه از مدرسه افسری فارغ التحصیل شده بود، با عصبانیت بر سر او فریاد زد
[ترجمه ترگمان]ستوان بازنشسته ای که شش ماه قبل از مدرسه نظام بود، با عصبانیت به او فریاد کشید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bridge from student firebrand to policy wonk was a new career as a management consultant.
[ترجمه گوگل]پل از آتش نشان دانشجویی به وانک سیاست، شغل جدیدی به عنوان مشاور مدیریت بود
[ترجمه ترگمان]پل from از دانش آموزان برای سیاست wonk یک شغل جدید به عنوان مشاور مدیریت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Among these was a tall firebrand of a patriot in his middle twenties.
[ترجمه گوگل]در میان اینها یک آتش نشان بلند قامت یک وطن پرست در دهه بیست سالگی اش بود
[ترجمه ترگمان]در میان این افراد، یک جرقه بلند از یک میهن پرست در میان بیست و دو سالگی خود دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ronald Reagan was deplored as a firebrand who might bring on a nuclear war.
[ترجمه گوگل]رونالد ریگان به عنوان یک آتش‌سوزی که ممکن است جنگ هسته‌ای را به راه بیندازد، مورد تأسف قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]رونالد ریگان به عنوان یک فرد فتنه انگیز اظهار تاسف کرد که ممکن است یک جنگ هسته ای را به همراه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had a reputation of an ambitious firebrand.
[ترجمه گوگل]او به یک آتش نشان بلندپرواز شهرت داشت
[ترجمه ترگمان]او به منزله یک firebrand جاه طلب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We kindled a firebrand in the cave.
[ترجمه گوگل]ما در غار شعله آتش زدیم
[ترجمه ترگمان]آتشی در غار افروخته کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The young firebrand does appear to be doing a bit to restrain his more out - of - control followers.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این جوان آتش نشان کمی تلاش می کند تا پیروان خارج از کنترل خود را مهار کند
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The young firebrand does appear to be a bit to restrain his more out - of - control followers.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این جوان آتش نشان کمی می تواند پیروان خارج از کنترل خود را مهار کند
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Glenys, however, was not at home when the ginger firebrand and the Beatles' confidant arrived.
[ترجمه گوگل]با این حال، گلنیس وقتی آتش زنجبیل و معتمد بیتلز آمدند، در خانه نبود
[ترجمه ترگمان]با این حال، Glenys در خانه نبود که فرد معروف ginger و the Beatles رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Here he meets Farrakhan face to face and finds humanity lurking under the firebrand image, along with intelligence and charm.
[ترجمه گوگل]او در اینجا چهره به چهره با فرخان ملاقات می کند و انسانیت را در زیر تصویر آتش نشان، همراه با هوش و جذابیت در کمین می بیند
[ترجمه ترگمان]در اینجا او با Farrakhan روبرو می شود تا با او روبرو شود و انسانیت را در زیر تصویر فتنه انگیز، همراه با هوش و افسون پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nowadays, however, a burning bicycle tyre was used instead of a twig firebrand.
[ترجمه گوگل]اما امروزه به جای آتش سوزی از لاستیک دوچرخه سوزان استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]امروزه استفاده از لاستیک در حال سوختن به جای سوزاندن چوب به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sally, 4 was left more than £3 million when her firebrand husband died eight years ago.
[ترجمه گوگل]سالی، 4، بیش از 3 میلیون پوند با مرگ شوهر آتش‌نشانش هشت سال پیش، باقی ماند
[ترجمه ترگمان]سالی ۴ سال پیش، زمانی که شوهر her هشت سال پیش درگذشت، بیش از ۳ میلیون پوند باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیمسوز (اسم)
brand, firebrand

اتش پاره (اسم)
brand, firebrand

ادم فتنه انگیز (اسم)
firebrand

انگلیسی به انگلیسی

• burning stick; instigator, trouble maker; energetic and lively person (slang)
you describe someone as a firebrand when they are very active in politics and try to make other people take strong action.
burning stick; instigator, trouble maker; energetic and lively person (slang)

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A person who stirs up conflict or incites change; agitator 🔥
🔍 مترادف: Troublemaker
✅ مثال: The young activist became a firebrand, rallying people to fight for social justice.
آتش بیار معرکه
A person who stirs up or incites unrest, dissent, or controversy. “Firebrand” is often used to describe someone who is passionate, outspoken, and influential in advocating for radical change or challenging the status quo.
...
[مشاهده متن کامل]

شخصی که به ناآرامی، اختلاف یا کشمکش دامن می زند یا تحریک می کند.
اغلب برای توصیف شخصی استفاده می شود که پر شور، صریح و تأثیرگذار در حمایت از تغییرات اساسی یا به چالش کشیدن وضعیت موجود است.
***************************************************************************************************
مثال؛
“Malcolm X was a firebrand known for his powerful speeches and advocacy for black rights. ”
In a political debate, someone might accuse their opponent of being a firebrand, saying, “You’re just trying to incite chaos and division. ”
A commentator might describe a protest leader as “a firebrand who galvanized the crowd with their impassioned speeches. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-revolutionary/
۱. گیرانه ۲. آشوبگر. اخلال گر. فتنه انگیز. آتش افروز / چوب آتش گرفته، ترکه ی مشتعل ( که با آن آتش می افروزند )
مثال:
Or bring you a firebrand
یا برای شما ترکه ای مشتعل بیاورم.
�أَوْ آتِیکُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ �
دو آتشه
مثلا: political firebrand سیاست مدار دو آتشه
firebrand ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: آتش زا
تعریف: هر مادۀ مشتعلی که بتواند باعث حریق شود
شورشی
فتنه انگیز
آتش کم

بپرس