fire up


1- (کوره یا تنور و غیره را) روشن کردن، آتش کردن 2- (موتور و غیره) روشن کردن و گرم کردن 3- ناگهان خشمگین شدن

جمله های نمونه

1. We had better fire up the furnace.
[ترجمه گوگل]بهتر است کوره را روشن کنیم
[ترجمه ترگمان]بهتر است بخاری را روشن کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The room is cold, poke the fire up a little.
[ترجمه گوگل]اتاق سرد است، آتش را کمی روشن کنید
[ترجمه ترگمان]اتاق سرد است و کمی بخاری را سوراخ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Put on a helmet, fire up your engine and head out on the open road.
[ترجمه گوگل]کلاه ایمنی به سر کنید، موتور خود را روشن کنید و به جاده باز بروید
[ترجمه ترگمان]کلاه ایمنی سرت کن، موتور را روشن کن و سر راه باز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The president knows his task is to fire up the delegates.
[ترجمه Sadegh] رییس جمهور می دونه که وظیفه اش به وجد آوردن/سر شوق آوردن نمایندگانه.
|
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور می داند که وظیفه اش این است که نمایندگان را برکنار کند
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور می داند که وظیفه او اخراج هیات ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't fire up like that; no one wants to hurt your feelings.
[ترجمه گوگل]اینطور آتش نزنید؛ هیچ کس نمی خواهد احساسات شما را جریحه دار کند
[ترجمه ترگمان]این طوری آتش نزن، هیچ کس نمی خواهد احساسات تو را جریحه دار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'll get the burgers — you fire up the grill.
[ترجمه گوگل]من همبرگرها را می گیرم - شما گریل را روشن کنید
[ترجمه ترگمان]همبرگر رو میارم تو کافی شاپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I banked the fire up last night so that it is still burning this morning.
[ترجمه گوگل]من دیشب آتش را خاموش کردم تا امروز صبح همچنان می سوزد
[ترجمه ترگمان]دیشب آتش سوزی رو منفجر کردم که هنوز امروز صبح میسوزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A group of 16 Tucson-based jazz pros will fire up the Gaslight Theatre tonight.
[ترجمه گوگل]گروهی متشکل از 16 نفر از حرفه ای های جاز مستقر در توسان امشب تئاتر Gaslight را راه اندازی می کنند
[ترجمه ترگمان]گروهی متشکل از ۱۶ نفر از طرفداران جاز در توسکان امشب سالن تئاتر gaslight را آتش خواهند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fire up your kernel configurator of choice, and include the HDAPS drivers in your config.
[ترجمه گوگل]پیکربندی هسته انتخابی خود را فعال کنید و درایورهای HDAPS را در پیکربندی خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان]هسته اصلی خود را آتش بزنید و the HDAPS را در پیکربندی خود بگنجانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I don't see why you need fire up when I admire his riding.
[ترجمه گوگل]نمی دانم چرا وقتی سوارش را تحسین می کنم به آتش نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چرا وقتی اسب سواری را تحسین می کنم به آتش احتیاج داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gave me a chance aand I lit a FIRE up under his ass.
[ترجمه گوگل]به من فرصت داد و زیر الاغش آتشی روشن کردم
[ترجمه ترگمان]یک شانس به من داد که یک آتش را زیر خرش روشن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The only time they'd fire up the videophone was whena Klingon was sitting in a spaceship 20 yards away with guns pointed atthem.
[ترجمه گوگل]تنها باری که آنها تلفن تصویری را شلیک کردند زمانی بود که کلینگونی در یک سفینه فضایی 20 یارد دورتر نشسته بود و اسلحه ها را به سمت آنها نشانه رفته بود
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که آن ها آتش را روشن کرده بودند، زبان Klingon was بود که در فاصله بیست متر دورتر با تفنگ و مسلسل نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You could, for example, set auto scaling to fire up new instances based on some metric, such as incoming traffic.
[ترجمه گوگل]برای مثال، می‌توانید مقیاس خودکار را تنظیم کنید تا نمونه‌های جدید بر اساس برخی معیارها، مانند ترافیک ورودی، ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]برای مثال می توانید مقیاس بندی خودکار را تنظیم کنید تا موارد جدید براساس برخی از متریک مانند ترافیک ورودی ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's cold. We d better fire up the stove.
[ترجمه گوگل]سرده بهتر است اجاق گاز را روشن کنیم
[ترجمه ترگمان]هوا سرده بهتر است بخاری را روشن کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

هیجان زده بودن
I am fire up about my new job
1 -
fire someone up
to make someone become excited or angry
کسی را هیجان زده یا عصبانی کردن
We had an argument about it and she got all fired up.
Investors were fired up by the drop in rates.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
to start a machine or computer program
استارت زدن یک ماشین ( وسیله نقلیه ) یا راه اندازی یک برنامه کامپیوتری
The old plane was firing up its engines.
This system uses voice activation to fire up its web browser.
I fired up my computer and noticed that it was running extremely slowly.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/fire-up
تحریک کردن
his remarks fired us up
اظهارات او ما را تحریک کرد ( به وجد آوردن )
ایجاد شور و اشتیاق و انگیزه در کسی کردن
معادل انگلیسی:
Bring out the best in sb
به وجد آوردن، سر شوق آوردن، به آتش کشیدن ( معنی مجازی )
فعال شدن
حال کردن . جان گرفتن
آماده کردن
ترتیب کاری رو دادن
Fire up≠worn out
I'm fired up by parties
مهمونی ها منو خیلی سرحال میارن
آتیش کردن
fire up the car: ماشین رو آتیش کن بریم.
to start a machine or computer program
to start a machine, piece of equipment, computer program, etc
to cause ( something ) to start working
روشن کردن، به کار انداختن، اجرا کردن
برانگیختن
از کوره در رفتن
I was getting really fired up now : خونم به جوش آمده بود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس