finitude


معنی: محدودیت، پایان پذیری
معانی دیگر: محدود بودن، پایان داری، فانی بودن، فنا، با کرانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the quality or state of being finite.

جمله های نمونه

1. The limitation of design is due to the finitude of thinking. It embodies in two aspects in designing: the limitation of the logical thinking and Ihe thinking in images.
[ترجمه گوگل]محدودیت طراحی به دلیل محدود بودن تفکر است در طراحی از دو جنبه تجسم می یابد: محدودیت تفکر منطقی و تفکر در تصاویر
[ترجمه ترگمان]محدودیت طراحی به علت the تفکر است آن شامل دو جنبه در طراحی است: محدودیت تفکر منطقی و تفکر ژرف در تصاویر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. WE DENY that the finitude or fallenness of these writers, by necessity or otherwise, introduced distortion or falsehood into God's Word.
[ترجمه گوگل]ما انکار می کنیم که پایان پذیری یا سقوط این نویسندگان، به ناچار یا غیر از این، تحریف یا کذب را در کلام خدا وارد کرده است
[ترجمه ترگمان]ما انکار می کنیم که finitude یا fallenness این نویسندگان، با ضرورت یا در غیر این صورت تحریف یا دروغ به کلام خداوند را معرفی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The finitude of things will then lie in the want of correspondence between their immediate being, and what they essentially are.
[ترجمه گوگل]پایان پذیری اشیا در عدم تطابق بین وجود بلافصل آنها و آنچه اساساً هستند نهفته است
[ترجمه ترگمان]پس از آن همه چیز به خاطر مکاتبه بین آن ها و آنچه اساسا وجود دارد دروغ خواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The recognition of failure and finitude leads us to dislike ourselves and doubt the God who called us to ministry.
[ترجمه گوگل]تشخیص شکست و پایان پذیری ما را به سمت بیزاری از خود سوق می دهد و به خدایی که ما را به خدمت دعوت کرده شک می کند
[ترجمه ترگمان]به رسمیت شناختن شکست و finitude باعث می شود که ما از خودمان متنفر باشیم و در مورد خدایی که ما را به وزارت دعوت کرده است، شک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Finally, it discussed the significance of finitude idea in the analysis of practical problems.
[ترجمه گوگل]در نهایت، اهمیت ایده متناهی در تحلیل مسائل عملی را مورد بحث قرار داد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، در مورد اهمیت ایده finitude در تحلیل مسایل عملی بحث شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The finitude of constitution amendment has three logical attributes: legitimate, idiographic, feasible.
[ترجمه گوگل]متناهی اصلاح قانون اساسی دارای سه ویژگی منطقی است: مشروع، اصطلاحی، امکان پذیر
[ترجمه ترگمان]اصلاح قانون اساسی سه ویژگی منطقی دارد: قانونی، idiographic، شدنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The paper is about human finitude.
[ترجمه گوگل]مقاله در مورد تناهی انسان است
[ترجمه ترگمان]این مقاله در مورد finitude انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. God is the source of all being, and finitude participates in his being, but only with limitations.
[ترجمه گوگل]خداوند سرچشمه همه هستی است و تناهی در وجود او سهیم است، اما با محدودیت
[ترجمه ترگمان]خداوند منبع همه هستی، و finitude هم در وجودش شرکت می کند، اما فقط با محدودیت هایی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On the aspect of positivism analysis, the finitude of constitution amendment can be divided into procedure finitude and entitative finitude.
[ترجمه گوگل]از جنبه تحلیل پوزیتیویسم، تناهی اصلاح قانون اساسی را می توان به تناهی رویه و تناهی اساسی تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان]در جنبه تجزیه و تحلیل اثباتی، متمم قانون اساسی می تواند به روش finitude و entitative finitude تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The living live in finitude.
[ترجمه گوگل]زندگان در پایان زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]زندگان در finitude زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If we stick to causality as such, we have it not in its truth. Such a causality is merely finite, and its finitude lies in retaining the distinction between cause and effect unassimilated.
[ترجمه گوگل]اگر ما به علیت به این صورت پایبند باشیم، آن را در حقیقت خود نداریم چنین علیت صرفاً متناهی است، و پایان پذیری آن در حفظ تمایز بین علت و معلول است
[ترجمه ترگمان]اگر به علیت چنین ادامه دهیم، در حقیقت آن را نداریم چنین علیت صرفا محدود است، و finitude آن در حفظ تمایز بین علت و معلول نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just as the narrator of his novel Ignorance regards Odysseus's return to Ithaca as accepting 'the finitude of life,' Kundera cannot turn back and continues his odyssey.
[ترجمه گوگل]همانطور که راوی رمان جهل او بازگشت ادیسه به ایتاکا را پذیرفتن "پایان بودن زندگی" می داند، کوندرا نیز نمی تواند به عقب برگردد و ادیسه خود را ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]همان طور که راوی داستان او به return بازگشت و به Ithaca بازگشت، finitude زندگی را می پذیرد، Kundera نمی تواند برگردد و odyssey را ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This process still involves the interaction between the "Dasein" and the "Other" as well as the common fate which reveals the finitude of human individual.
[ترجمه گوگل]این روند همچنان شامل تعامل بین «دازاین» و «دیگری» و همچنین سرنوشت مشترکی است که پایان پذیری فرد انسان را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]این فرآیند هنوز هم شامل برهم کنش میان \"Dasein\" و \"دیگر\" و نیز سرنوشت مشترک است که هویت فرد انسان را آشکار می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And then it pointed out the great significance of finitude idea in the ontology, methodology and values.
[ترجمه گوگل]و سپس به اهمیت زیاد ایده متناهی در هستی شناسی، روش شناسی و ارزش ها اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]و سپس به اهمیت زیادی از ایده finitude در هستی شناسی، روش شناسی و ارزش ها اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Let us be grateful that the elixir continues to elude us — and toast instead our finitude.
[ترجمه گوگل]بیایید سپاسگزار باشیم که اکسیر همچنان از ما می گریزد - و به جای پایان پذیری خود را نان تست می کنیم
[ترجمه ترگمان]باید سپاسگزار باشیم که اکسیر حیات همچنان از ما دور می شود - و به جای finitude نان برشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدودیت (اسم)
constraint, circumscription, limitation, restriction, finiteness, finitude

پایان پذیری (اسم)
finitude

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being limited; quality of being countable

پیشنهاد کاربران

بپرس