finger food


(خوراکی که باید با انگشت خورد مانند مزه ی برخی مشروب ها یا مرغ سرخ کرده) خوراک انگشتی، با دست خوردنی، گزک

جمله های نمونه

1. Finger foods can be introduced as a way of showing the child that solid food can have an interesting taste.
[ترجمه گوگل]فینگر فودها را می توان راهی معرفی کرد که به کودک نشان می دهد غذای جامد می تواند طعم جالبی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]مواد غذایی با انگشت می تواند به عنوان روشی برای نشان دادن کودک به وجود آید که غذای جامد می تواند مزه جالبی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Nothing works quite like finger food in terms of complementing a b-ball game.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مانند فینگر فود از نظر تکمیل یک بازی b-ball کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز به اندازه کافی برای تکمیل کردن یک بازی ب - توپ بازی به اندازه کافی خوب عمل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is the sausage most readily eaten as finger food, especially in the United States.
[ترجمه گوگل]این سوسیس است که به راحتی به عنوان غذای انگشتی مصرف می شود، به خصوص در ایالات متحده
[ترجمه ترگمان]این سوسیس است که به راحتی به عنوان غذای انگشتی، به ویژه در آمریکا خورده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Please bring a plate of finger food.
[ترجمه گوگل]لطفا یک بشقاب فینگر فود به همراه داشته باشید
[ترجمه ترگمان]لطفا یک بشقاب غذا بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shrimp is a delicious kind of finger food.
[ترجمه گوگل]میگو یک نوع فینگر فود خوشمزه است
[ترجمه ترگمان]میگو هم غذای خوش مزه ای از غذای انگشتی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This special Thai finger food can only be described as taste bud - tantalizing.
[ترجمه گوگل]این فینگر فود خاص تایلندی را فقط می توان به عنوان جوانه چشایی - وسوسه انگیز توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]این مواد غذایی خاص تایلندی را می توان تنها به عنوان غنچه طعم - وسوسه انگیز توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Betty: But the invitation says finger food! That means you have to eat it with your fingers.
[ترجمه گوگل]بتی: اما دعوتنامه می گوید فینگر فود! یعنی باید آن را با انگشتان خود بخورید
[ترجمه ترگمان]اما دعوتنامه نوشته که غذای انگشتی یعنی تو باید با انگشتات بخوریش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The curly noodles make a great finger food for gluten free toddlers.
[ترجمه گوگل]نودل های فرفری یک فینگر فود عالی برای کودکان نوپا بدون گلوتن است
[ترجمه ترگمان]noodles مجعد برای کودکان نوپای گلوتن یک غذای انگشت بزرگ درست می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the invitation says finger food!
[ترجمه گوگل]اما دعوتنامه می گوید فینگر فود!
[ترجمه ترگمان]اما دعوت نامه می گوید: غذای انگشتی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Very crispy and nice to have it as finger food too.
[ترجمه گوگل]بسیار ترد و خوب است که آن را به عنوان غذای انگشتی نیز میل کنید
[ترجمه ترگمان]خیلی ترد و دوست داشتنی است که آن را به عنوان غذای انگشت نیز داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Besides, our chef is keen at South Asia finger food and special desserts that you will not be able to find or eat in other private kitchens!
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، سرآشپز ما مشتاق فینگر فود و دسرهای ویژه آسیای جنوبی است که نمی توانید آنها را در آشپزخانه های خصوصی دیگر پیدا کنید یا بخورید!
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، سرآشپز ما به مواد غذایی و دسرهای ویژه علاقمند است که شما نمی توانید در آشپزخانه خصوصی دیگری پیدا یا غذا بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Enjoy feeding himself with finger food.
[ترجمه گوگل]از غذا دادن به خود با فینگر فود لذت ببرید
[ترجمه ترگمان] از غذا خوردن با غذای انگشتی لذت ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead of a sit-down meal at the reception, everybody milled around, eating from trays of finger foods.
[ترجمه گوگل]به جای یک وعده غذایی نشسته در پذیرایی، همه در اطراف آسیاب می‌کردند و از سینی‌های فینگر فود می‌خوردند
[ترجمه ترگمان]به جای غذا نشستن در مهمانی، همه به اطراف برگشتند و از سینی های پر از مواد خوراکی غذا می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What could be more romantic than a picnic blanket, the great outdoors, and some home-cooked finger food (or sandwiches from a local eatery)?
[ترجمه گوگل]چه چیزی می تواند عاشقانه تر از یک پتوی پیک نیک، فضای عالی در فضای باز، و مقداری فینگر فود خانگی (یا ساندویچ از یک غذاخوری محلی) باشد؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی می تواند more از یک پتو پیک نیک، فضای باز بیرون، و برخی غذاهای خانگی پخته شده (یا ساندویچ از یک رستوران محلی)باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

finger food
پَنگار قوت ، پَنگال غوت
هر دو واژه ی ایر - اوری ( هند و اروپایی )
food = قوت
Finger = پَنجه ، پِنجان / فنجان ، پَنگه ، پَنگار ، پَنگال ، پَنجول
food that you can eat without using knives, forks, or spoons
غذایی که می توانید بدون استفاده از چاقو، چنگال یا قاشق بخورید
Most street foods are also classed as both finger food and fast food, and are cheaper on average than restaurant meals.
finger food
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/finger-food
ریزمزه
finger food ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: لقمک
تعریف: خوراکی در اندازه های کوچک که با انگشتان قابل برداشتن و خوردن است

بپرس