☆ بعد از around یک گروه اسمی می آید و این عبارت به این صورت ترجمه می شود: با چیزی کنار آمدن
Ex. I'm just trying to find my way around a busy work schedule
فقط دارم تلاش می کنم که با این برنامه ی کاری پرمشغله کنار بیام.
... [مشاهده متن کامل]
* make do with مترادف همین عبارت است و دقیقا به همین صورت ترجمه می شود:
Ex. I'm just trying to make do with all this stuff I need to do today
فقط دارم تلاش می کنم با انبوه کاری که امروز باید انجام بدم کنار بیام.
فقط دارم تلاش می کنم که با این برنامه ی کاری پرمشغله کنار بیام.
... [مشاهده متن کامل]
* make do with مترادف همین عبارت است و دقیقا به همین صورت ترجمه می شود:
فقط دارم تلاش می کنم با انبوه کاری که امروز باید انجام بدم کنار بیام.
To find one's way around: پیدا کردن موقعیت، راه یا مسیرِ خود