finality

/faɪˈnæləti//faɪˈnælɪti/

معنی: پایان، قطعیت، اعتقاد بعلت نهایی در گیتی
معانی دیگر: فرجامش، غایتمندی، قاطعیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: finalities
(1) تعریف: the quality or fact of allowing no further discussion or change.

- He spoke with finality.
[ترجمه گوگل] او با قاطعیت صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] با قاطعیت حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something conclusive or decisive, such as an act or verbal expression.

جمله های نمونه

1. he spoke with an air of finality
او با قاطعیت حرف می زد.

2. The word 'retirement' has a terrible air of finality about it.
[ترجمه گوگل]کلمه "بازنشستگی" در مورد آن یک هوای پایانی وحشتناک دارد
[ترجمه ترگمان]زمان بازنشستگی در این مورد یه وضعیت وحشتناک داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Young children have difficulty grasping the finality of death.
[ترجمه گوگل]کودکان خردسال در درک نهایی بودن مرگ مشکل دارند
[ترجمه ترگمان]بچه های جوان مشکل مرگ را درک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a note of finality in his voice.
[ترجمه گوگل]نت پایانی در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]با قاطعیت در صدایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'No!' he said with finality.
[ترجمه گوگل]"نه!" با قاطعیت گفت
[ترجمه ترگمان]! ن - - - - - - - با قاطعیت گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She announced her impending departure with finality and sadness in her voice.
[ترجمه گوگل]او خروج قریب الوقوع خود را با قطعیت و غم در صدایش اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]با عزمی جزم از حرکت قریب الوقوع خود خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The words had been spoken with the finality of a full stop.
[ترجمه گوگل]کلمات با نقطه پایانی بیان شده بودند
[ترجمه ترگمان]این کلمات با قطعیت یک توقف کامل صحبت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Aquinas himself saw no finality in the solutions offered by either Aristotle or Ptolemy to the problems of planetary motion.
[ترجمه گوگل]خود آکویناس در راه حل هایی که ارسطو یا بطلمیوس برای مسائل حرکت سیارات ارائه کرده بودند، هیچ قطعیتی نمی دید
[ترجمه ترگمان]خود آکویناس در راه حله ای ارایه شده توسط ارسطو یا بطلمیوس تا مشکلات حرکت سیاره ای، هیچ تصمیمی اتخاذ نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When an enactment is passed there is finality unless and until it is amended or repealed by Parliament.
[ترجمه گوگل]وقتی مصوبه ای تصویب می شود، قطعی است مگر اینکه و تا زمانی که توسط مجلس اصلاح یا لغو شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک قانون تصویب می شود، قطعیت دارد مگر اینکه و تا زمانی که پارلمان اصلاح یا لغو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Several efforts to reach finality have failed and the situation remains unresolved.
[ترجمه گوگل]چندین تلاش برای رسیدن به نهایی شکست خورده است و وضعیت حل نشده باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]تلاش های زیادی برای رسیدن به قطعیت شکست خورد و وضعیت هنوز حل نشده باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She closed the lid with a snap of finality.
[ترجمه گوگل]او درب را با یک ضربه قطعی بست
[ترجمه ترگمان]با قاطعیت در را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There's a dreadful finality about cutting down a tree.
[ترجمه گوگل]یک پایان وحشتناک در مورد قطع درخت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در مورد بریدن یک درخت خیلی سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That's how the heat hits you, with finality but no forewarning.
[ترجمه گوگل]اینگونه است که گرما به شما ضربه می زند، با قطعیت اما بدون هشدار قبلی
[ترجمه ترگمان]این طوری است که گرما به تو صدمه می زند، اما هیچ شکی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nothing alive in the world closes with such finality as the jaws of a conger eel.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز زنده ای در جهان به اندازه آرواره های مارماهی به پایان نمی رسد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز زنده ای در دنیا با چنین finality مثل آرواره یک مارماهی بسته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایان (اسم)
cessation, finish, termination, close, limit, end, conclusion, point, period, ending, sequel, terminal, finis, surcease, finality, winding-up

قطعیت (اسم)
finality, pragmatism

اعتقاد بعلت نهایی در گیتی (اسم)
finality

انگلیسی به انگلیسی

• conclusiveness; something which cannot be revoked
if you say something with finality, it is clear that you will not say anything else relating to that matter; a literary word.

پیشنهاد کاربران

پایان
اختتام
حتمیت
قطعیت
فرجام
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : finalize
اسم ( noun ) : final / finality / finale / finalization / finalist
صفت ( adjective ) : final
قید ( adverb ) : finally
غایتمندی
پایان بخشی
پایان/ غایت

بپرس