صفت ( adjective )
• (1) تعریف: occurring at or constituting the end of something; last.
• مترادف: closing, concluding, ending, finishing, last, terminal, terminating
• متضاد: initial, introductory, original, preliminary, primary
• مشابه: endmost, last-ditch, net, ultimate
• مترادف: closing, concluding, ending, finishing, last, terminal, terminating
• متضاد: initial, introductory, original, preliminary, primary
• مشابه: endmost, last-ditch, net, ultimate
- The final play of the game was the most exciting.
[ترجمه ب گنج جو] اونی که از همه ی بازیا مهیج و غوغا بود ، بازی نهایی رو میگم.|
[ترجمه گوگل] بازی پایانی بازی هیجان انگیزترین بازی بود[ترجمه ترگمان] آخرین بازی این بازی هیجان انگیزترین بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In the final chapter of the book, the hero returns triumphantly.
[ترجمه گوگل] در فصل پایانی کتاب، قهرمان پیروزمندانه برمی گردد
[ترجمه ترگمان] در فصل آخر کتاب، قهرمان پیروزمندانه برمی گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در فصل آخر کتاب، قهرمان پیروزمندانه برمی گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His final words were addressed to his wife.
[ترجمه گوگل] آخرین سخنان او خطاب به همسرش بود
[ترجمه ترگمان] آخرین کلماتش خطاب به همسرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آخرین کلماتش خطاب به همسرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: definitive; conclusive.
• مترادف: conclusive, definitive, determinate
• متضاد: provisional, tentative
• مشابه: decided, decisive, irrevocable, last, net, ultimate
• مترادف: conclusive, definitive, determinate
• متضاد: provisional, tentative
• مشابه: decided, decisive, irrevocable, last, net, ultimate
- The decision of the court is final, and there is nothing more we can do.
[ترجمه گوگل] رای دادگاه قطعی است و دیگر کاری نمی توانیم بکنیم
[ترجمه ترگمان] تصمیم دادگاه نهایی است و دیگر کاری از دست ما بر نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصمیم دادگاه نهایی است و دیگر کاری از دست ما بر نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: ultimate.
• مترادف: ultimate
• متضاد: early, preliminary
• مشابه: eventual
• مترادف: ultimate
• متضاد: early, preliminary
• مشابه: eventual
- You need to decide what your final goals are, what you hope to accomplish at the end of all this.
[ترجمه گوگل] شما باید تصمیم بگیرید که اهداف نهایی شما چیست و در پایان همه اینها به چه چیزی امیدوار هستید
[ترجمه ترگمان] شما باید تصمیم بگیرید که اهداف نهایی تان چه هستند، چیزی که شما امید دارید در پایان همه این کارها انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما باید تصمیم بگیرید که اهداف نهایی تان چه هستند، چیزی که شما امید دارید در پایان همه این کارها انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: something that is final or last.
• متضاد: preliminary
• مشابه: last
• متضاد: preliminary
• مشابه: last
- The final was the best in the series.
[ترجمه گوگل] فینال بهترین بازی در این سری بود
[ترجمه ترگمان] آخرین مورد در این سری مسابقات بهترین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آخرین مورد در این سری مسابقات بهترین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (often pl.) the last sports contest in a series, usu. matching the two best teams or players.
• مترادف: championship
• مشابه: playoff, World Series
• مترادف: championship
• مشابه: playoff, World Series
- Their track team made it to the state finals.
[ترجمه گوگل] تیم پیست آنها به فینال ایالت راه یافت
[ترجمه ترگمان] تیم ردگیری آن ها این تیم را به مرحله نهایی راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم ردگیری آن ها این تیم را به مرحله نهایی راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (often pl.) the last examination of an academic course, usually covering all the material taught.
• مشابه: comprehensive, examination, test
• مشابه: comprehensive, examination, test
- I was doing badly in the course, but I studied hard and got a good grade on the final.
[ترجمه گوگل] من در دوره بد عمل می کردم، اما سخت درس خواندم و در فینال نمره خوبی گرفتم
[ترجمه ترگمان] در مسیر بدی انجام می دادم، اما سخت مطالعه کردم و نمره خوبی گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در مسیر بدی انجام می دادم، اما سخت مطالعه کردم و نمره خوبی گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's staying in this weekend so he can prepare for finals.
[ترجمه گوگل] او در این آخر هفته می ماند تا بتواند برای فینال آماده شود
[ترجمه ترگمان] او در این آخر هفته می ماند تا بتواند برای فینال آماده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در این آخر هفته می ماند تا بتواند برای فینال آماده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید