صفت ( adjective )
حالات: filthier, filthiest
مشتقات: filthily (adv.), filthiness (n.)
حالات: filthier, filthiest
مشتقات: filthily (adv.), filthiness (n.)
• (1) تعریف: extremely dirty or foul; nasty.
• متضاد: immaculate, spick-and-span
• مشابه: foul, grubby, nasty, smutty, squalid
• متضاد: immaculate, spick-and-span
• مشابه: foul, grubby, nasty, smutty, squalid
- No one had cleaned for months, and the place was filthy.
[ترجمه گوگل] ماه ها بود که هیچ کس تمیز نکرده بود و مکان کثیف بود
[ترجمه ترگمان] ماه ها بود که کسی آنجا را تمیز نکرده بود و آنجا کثیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماه ها بود که کسی آنجا را تمیز نکرده بود و آنجا کثیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't touch that filthy fly swatter!
[ترجمه گوگل] به آن مگس کش کثیف دست نزن!
[ترجمه ترگمان] به اون مگس کثیف دست نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به اون مگس کثیف دست نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I need to wash my hands; they're filthy.
[ترجمه آنیتا پرنو] من باید دست هایم روا بشویم، بسیار کثیف است!|
[ترجمه گوگل] من باید دست هایم را بشویم؛ آنها کثیف هستند[ترجمه ترگمان] باید دست هایم را بشویم، کثیف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: obscene.
• مشابه: profane, smutty, vulgar
• مشابه: profane, smutty, vulgar
- The magazines were filthy in her opinion.
[ترجمه گوگل] مجلات به نظر او کثیف بودند
[ترجمه ترگمان] مجلات به نظر او کثیف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجلات به نظر او کثیف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید