fillet

/fəˈleɪ//ˈfɪlɪt/

معنی: سربند، گیس بند، نوار، قیطان، پشت مازو، تذهیب کاری کردن، گچ بری، اهن تنکه یا تسمه اهن
معانی دیگر: (آشپزی) گوشت بی استخوان، فیله، گوشت راسته، نواری که بالای پیشانی و دور سر می پیچند، پیشانی بند، باریکه، (گچ کاری - معماری) گچ بری باریک (به ویژه بین فرو رفتگی ها یا شیارهای ستون)، نواره ی مسطح گچ بری شده، تذهیب نواری (روی جلد کتاب)، با نواره آراستن، بالایه پرکردن، باریک ساختن، پشت مازو بریدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of meat or fish that has no bones.

(2) تعریف: a thin, boneless piece of meat that has been rolled up and tied, usu. in preparation for roasting.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fillets, filleting, filleted
(1) تعریف: to cut into fillets.

(2) تعریف: to remove the bones from (a piece of meat or fish).

جمله های نمونه

1. a fish fillet
فیله ی ماهی

2. I ordered a fine fillet of salmon.
[ترجمه رضا] من سفارش فیله ماهی با کیفیت دادم.
|
[ترجمه شان] من سفارش فیله اعلای ماهی سامن را دادم.
|
[ترجمه گوگل]من یک فیله ماهی آزاد سفارش دادم
[ترجمه ترگمان]دستور داد یک فیله ماهی قزل آلا به من داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't be afraid to ask your fishmonger to fillet flat fish.
[ترجمه گوگل]از اینکه از ماهی فروش خود بخواهید ماهی تخت را فیله کند، نترسید
[ترجمه ترگمان]از ماهی فروش به ماهی پهن فیل نترس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I put a forkful of fillet steak in my mouth.
[ترجمه گوگل]یک چنگال استیک فیله را در دهانم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]چنگال یک تکه گوشت خشک شده را در دهانم گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Repeat the entire process for the second fillet of trout.
[ترجمه گوگل]کل فرآیند را برای دومین فیله ماهی قزل آلا تکرار کنید
[ترجمه ترگمان]کل فرآیند را برای یک نیمه دوم ماهی قزل آلا تکرار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A quality product - fillet steak not offal!
[ترجمه گوگل]یک محصول با کیفیت - استیک فیله نه کله پاچه!
[ترجمه ترگمان]یک محصول با کیفیت - یک استیک گوشت، که از گوشت خوک باقی نمانده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The roast fillet of lamb with herb crust to follow is a classic dish, presented by Clayton with great finesse.
[ترجمه گوگل]فیله کباب گوشت بره با پوسته گیاهی یک غذای کلاسیک است که توسط Clayton با ظرافت عالی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]کباب گوشت بره با پوسته گیاهی به دنبال آن یک غذای کلاسیک است که توسط کلی تون با دقت فراوان ارایه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With talk of sweetbreads and liver and fillet she captivated him - I couldn't quite see how she did it.
[ترجمه گوگل]با صحبت از شیرینی‌ها و جگر و فیله، او او را مجذوب خود کرد - من کاملاً نمی‌توانستم ببینم او چگونه این کار را کرد
[ترجمه ترگمان]با حرف زدن درباره sweetbreads و کبد و fillet او را شیفته خود کرده بود - نمی توانستم بفهمم چطور این کار را کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A mild whitefish fillet can be substituted for the tuna pictured here.
[ترجمه گوگل]یک فیله ماهی سفید ملایم را می توان جایگزین ماهی تنی که در اینجا نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]یک ماهیچه whitefish ملایم می تواند جایگزین ماهی تن ماهی که در اینجا دیده می شود جایگزین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Salmon is a relatively easy fish to fillet.
[ترجمه گوگل]ماهی قزل آلا یک ماهی نسبتاً آسان برای فیله کردن است
[ترجمه ترگمان]ماهی قزل آلا یک ماهی نسبتا ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It took him another ten minutes to fillet them for our supper.
[ترجمه بی نام] ده دقیقه طول کشید تا برای شام ما فیله اماده کند
|
[ترجمه گوگل]ده دقیقه دیگر طول کشید تا آنها را برای شام ما فیله کرد
[ترجمه ترگمان]ده دقیقه طول کشید تا آن ها را برای شام آماده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cut the fillet in half if necessary to fit the steaming plate.
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم فیله را به نصف برش دهید تا در بشقاب بخارپز قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]اگر لازم باشد با آن ظرف بخار که بخار از آن بخار بلند می شود، از آن جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He then slices open the fillet to add a langoustine mousse.
[ترجمه گوگل]سپس فیله را ورقه‌ای باز می‌کند تا موس لانگوستین به آن اضافه شود
[ترجمه ترگمان]سپس slices را باز می کند تا یک langoustine langoustine را به آن اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Above: fillet of turbot on spinach with chive and spiced sauces.
[ترجمه گوگل]عکس بالا: فیله گل سرخ روی اسفناج با پیازچه و سس های ادویه دار
[ترجمه ترگمان]بالا: fillet of بر روی اسفناج با سس های سالاد و چاشنی دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سربند (اسم)
anadem, fillet, snood, filet

گیس بند (اسم)
anadem, fillet, filet

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

قیطان (اسم)
fillet, filet, braid, cordon, braiding, lace, thread

پشت مازو (اسم)
fillet, filet

تذهیب کاری کردن (اسم)
fillet, filet

گچ بری (اسم)
fillet, filet, modeling, modelling, tore

اهن تنکه یا تسمه اهن (اسم)
fillet, filet

تخصصی

[عمران و معماری] ریشه - ماهیچه - پشتبند - مغزی - سه گوش - نوار
[زمین شناسی] ریشه، ماهیچه، پشت بند، مغزی، سه گوش، نوار
[نساجی] پوشش سوزنی نواری سیلندر های خاردار ماشین کارد
[ریاضیات] گرده، ماهیچه، فیله، راکورد

انگلیسی به انگلیسی

• slice of boneless meat or fish (especially beef); hair ribbon; thin molding used to separate larger mouldings (architecture); loop of fibers (anatomy); narrow line on a book cover; concave filling where two planes meet (mechanics); loins of a horse
cut and prepare into fillets; remove the bones from fish or meat
a fillet of fish or meat is a piece without bones.
if you fillet a piece of fish or meat, you remove the bones from it.

پیشنهاد کاربران

اتومبیل: گُرده، شعاع ایجاد شده در محل تقاطع میله یا ژورنال اصلی به بخش عمودی میل لنگ است.
fillet
( گوشت ، ماهی ) ساطوری کردن
با چاقو استخوان های ( ماهی، گوشت ) را گرفتن
Don't be afraid to ask your fishmonger to fillet flat fish.
نترس که از ماهی فروش بخواهی بی استخوان کند ماهی را ( ساطوری کند استخوانهاش را بگیرد )
fillet ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: کنجی
تعریف: 1. پَسارگیری که محل اتصال دو سطح را با ایجاد قوس پُر می کند 2. قسمتی از تقاطع باند و خزش راه که برای سهولت در دورزدن های سریع روسازی می شود
توی منوی رستوران دیدم:
Salmon fillet with green beans
فیله سالمون ( یه جور ماهی ) با لوبیا سبز
( فیله همون قسمت بدون استخوان گوشت هس )

گوشه یا نواری
گرد کردن گوشه ها
گرد کردن

بپرس