• (1)تعریف: a piece of meat or fish that has no bones.
• (2)تعریف: a thin, boneless piece of meat that has been rolled up and tied, usu. in preparation for roasting.
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: fillets, filleting, filleted
• (1)تعریف: to cut into fillets.
• (2)تعریف: to remove the bones from (a piece of meat or fish).
جمله های نمونه
1. a fish fillet
فیله ی ماهی
2. I ordered a fine fillet of salmon.
[ترجمه رضا] من سفارش فیله ماهی با کیفیت دادم.
|
[ترجمه شان] من سفارش فیله اعلای ماهی سامن را دادم.
|
[ترجمه گوگل]من یک فیله ماهی آزاد سفارش دادم [ترجمه ترگمان]دستور داد یک فیله ماهی قزل آلا به من داده شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Don't be afraid to ask your fishmonger to fillet flat fish.
[ترجمه گوگل]از اینکه از ماهی فروش خود بخواهید ماهی تخت را فیله کند، نترسید [ترجمه ترگمان]از ماهی فروش به ماهی پهن فیل نترس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I put a forkful of fillet steak in my mouth.
[ترجمه گوگل]یک چنگال استیک فیله را در دهانم گذاشتم [ترجمه ترگمان]چنگال یک تکه گوشت خشک شده را در دهانم گذاشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Repeat the entire process for the second fillet of trout.
[ترجمه گوگل]کل فرآیند را برای دومین فیله ماهی قزل آلا تکرار کنید [ترجمه ترگمان]کل فرآیند را برای یک نیمه دوم ماهی قزل آلا تکرار کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A quality product - fillet steak not offal!
[ترجمه گوگل]یک محصول با کیفیت - استیک فیله نه کله پاچه! [ترجمه ترگمان]یک محصول با کیفیت - یک استیک گوشت، که از گوشت خوک باقی نمانده است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The roast fillet of lamb with herb crust to follow is a classic dish, presented by Clayton with great finesse.
[ترجمه گوگل]فیله کباب گوشت بره با پوسته گیاهی یک غذای کلاسیک است که توسط Clayton با ظرافت عالی ارائه شده است [ترجمه ترگمان]کباب گوشت بره با پوسته گیاهی به دنبال آن یک غذای کلاسیک است که توسط کلی تون با دقت فراوان ارایه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. With talk of sweetbreads and liver and fillet she captivated him - I couldn't quite see how she did it.
[ترجمه گوگل]با صحبت از شیرینیها و جگر و فیله، او او را مجذوب خود کرد - من کاملاً نمیتوانستم ببینم او چگونه این کار را کرد [ترجمه ترگمان]با حرف زدن درباره sweetbreads و کبد و fillet او را شیفته خود کرده بود - نمی توانستم بفهمم چطور این کار را کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A mild whitefish fillet can be substituted for the tuna pictured here.
[ترجمه گوگل]یک فیله ماهی سفید ملایم را می توان جایگزین ماهی تنی که در اینجا نشان داده شده است [ترجمه ترگمان]یک ماهیچه whitefish ملایم می تواند جایگزین ماهی تن ماهی که در اینجا دیده می شود جایگزین شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Salmon is a relatively easy fish to fillet.
[ترجمه گوگل]ماهی قزل آلا یک ماهی نسبتاً آسان برای فیله کردن است [ترجمه ترگمان]ماهی قزل آلا یک ماهی نسبتا ساده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It took him another ten minutes to fillet them for our supper.
[ترجمه بی نام] ده دقیقه طول کشید تا برای شام ما فیله اماده کند
|
[ترجمه گوگل]ده دقیقه دیگر طول کشید تا آنها را برای شام ما فیله کرد [ترجمه ترگمان]ده دقیقه طول کشید تا آن ها را برای شام آماده کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Cut the fillet in half if necessary to fit the steaming plate.
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم فیله را به نصف برش دهید تا در بشقاب بخارپز قرار گیرد [ترجمه ترگمان]اگر لازم باشد با آن ظرف بخار که بخار از آن بخار بلند می شود، از آن جدا شویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He then slices open the fillet to add a langoustine mousse.
[ترجمه گوگل]سپس فیله را ورقهای باز میکند تا موس لانگوستین به آن اضافه شود [ترجمه ترگمان]سپس slices را باز می کند تا یک langoustine langoustine را به آن اضافه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Above: fillet of turbot on spinach with chive and spiced sauces.
[ترجمه گوگل]عکس بالا: فیله گل سرخ روی اسفناج با پیازچه و سس های ادویه دار [ترجمه ترگمان]بالا: fillet of بر روی اسفناج با سس های سالاد و چاشنی دار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• slice of boneless meat or fish (especially beef); hair ribbon; thin molding used to separate larger mouldings (architecture); loop of fibers (anatomy); narrow line on a book cover; concave filling where two planes meet (mechanics); loins of a horse cut and prepare into fillets; remove the bones from fish or meat a fillet of fish or meat is a piece without bones. if you fillet a piece of fish or meat, you remove the bones from it.
پیشنهاد کاربران
اتومبیل: گُرده، شعاع ایجاد شده در محل تقاطع میله یا ژورنال اصلی به بخش عمودی میل لنگ است.
( گوشت ، ماهی ) ساطوری کردن با چاقو استخوان های ( ماهی، گوشت ) را گرفتن Don't be afraid to ask your fishmonger to fillet flat fish. نترس که از ماهی فروش بخواهی بی استخوان کند ماهی را ( ساطوری کند استخوانهاش را بگیرد )
fillet ( حمل ونقل هوایی ) واژه مصوب: کنجی تعریف: 1. پَسارگیری که محل اتصال دو سطح را با ایجاد قوس پُر می کند 2. قسمتی از تقاطع باند و خزش راه که برای سهولت در دورزدن های سریع روسازی می شود
توی منوی رستوران دیدم: Salmon fillet with green beans فیله سالمون ( یه جور ماهی ) با لوبیا سبز ( فیله همون قسمت بدون استخوان گوشت هس )