figuring out

پیشنهاد کاربران

کاسه به عمل در اومدن
. . . از اب درومد
I should figuring it out sooner
باید زودتر میفهمیدم.
تشخیص دادن
فهمیدن تشخیص دادن
متوجه شدن
کشف، حل کردن