fighter

/ˈfaɪtər//ˈfaɪtə/

معنی: جنگنده، رزمنده، جنگ کننده، مشت باز
معانی دیگر: جنگجو، جنگاور، ارتشتار، پیکارگر، مبارز، بکسور، مشت زن، (هواپیما) جنگنده، شکاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a boxer.

(2) تعریف: one who has the will or determination to struggle or resist.

(3) تعریف: a fast military aircraft used in armed combat esp. against other aircraft.

جمله های نمونه

1. fighter planes home to their own carriers
هواپیماهای جنگنده به کشتی های هواپیمابر خود برمی گردند.

2. fighter planes swept across the sky
هواپیماهای جنگنده با سرعت از آسمان گذشتند.

3. a fighter plane pilot
خلبان هواپیمای جنگنده

4. enemy fighter planes are approaching from 12 o'clock
جنگنده های دشمن دارند از جلو نزدیک می شوند.

5. our fighter planes brought down two enemy bombers
هواپیماهای شکاری ما دو بمب افکن دشمن را به زیر آوردند.

6. the fighter plane's fast maneuvers confused the enemy gunners
ترفندهای سریع هواپیمای جنگنده توپچی های دشمن را گیج کرد.

7. two fighter planes were scrambled to intercept the enemy bombers
دو هواپیمای جنگنده را برای جلوگیری از بمب افکن های دشمن با عجله به پرواز درآوردند.

8. a heavyweight fighter
مشت باز سنگین وزن

9. a hesitant fighter
جنگجوی دودل

10. a penetration fighter
تکاور نفوذی

11. a flight of iranian fighter planes
یک رسد از هواپیماهای جنگنده ی ایران

12. his airplane was escorted by six fighter planes
هواپیمای او توسط شش جنگنده همراهی می شد.

13. only a few of the enemy's fighter planes were airworthy
فقط تعداد کمی از هواپیماهای جنگنده ی دشمن قابل پرواز بودند.

14. the military operations will be covered by fighter planes
عملیات نظامی زیر پوشش هواپیماهای جنگنده انجام خواهد شد.

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You'd be lucky to shoot a fighter down with a light machine gun.
[ترجمه گوگل]شما خوش شانس خواهید بود که یک جنگنده را با مسلسل سبک شلیک کنید
[ترجمه ترگمان]شانس آوردی با یه مسلسل با یه مسلسل شلیک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Douglas was a 29-year-old journeyman fighter, erratic in his previous fights.
[ترجمه گوگل]داگلاس یک مبارز 29 ساله بود که در مبارزات قبلی خود نامنظم بود
[ترجمه ترگمان]داگلاس یک جنگنده journeyman ۲۹ ساله بود که در جنگ های قبلی خود نامنظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The fighter neatly fenced off a dangerous blow.
[ترجمه گوگل]جنگنده به طرز منظمی ضربه خطرناکی را مهار کرد
[ترجمه ترگمان]جنگجویی که به خوبی محصور شده بود یک ضربه خطرناک را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Fighter planes inflicted heavy losses on the enemy.
[ترجمه گوگل]هواپیماهای جنگنده خسارات سنگینی به دشمن وارد کردند
[ترجمه ترگمان]هواپیماهای جنگنده تلفات سنگینی به دشمن وارد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The fighter accepted money to keep himself back from winning the fight.
[ترجمه گوگل]مبارز پولی را پذیرفت تا خود را از پیروزی در مبارزه باز دارد
[ترجمه ترگمان]این جنگجو پول را پذیرفت تا خود را از برنده شدن نبرد دور نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنگنده (اسم)
fighter

رزمنده (اسم)
fighter

جنگ کننده (اسم)
warrior, soldier, fighter

مشت باز (اسم)
slugger, fighter

انگلیسی به انگلیسی

• battler; attack plane; wrestler; one who has a desire to do battle
a fighter or a fighter plane is a fast military aircraft used for destroying other aircraft.
you can refer to a person as a fighter when they keep trying to achieve or prevent something and are not put off by difficulties or opposition.
a fighter is also someone who physically fights another person.

پیشنهاد کاربران

⭕ پیکارگر
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: پیکارگر

⚫ نگارش به خط لاتین: Peykārgar

⚫ آمیخته از: پیکار ( fight ) و �گر� ( er )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

جنگجو، رزمنده. جنگ کننده، جنگنده، مشت باز، ورزش: بوکسور، علوم هوایی: هواپیمای جنگنده، علوم نظامی: هواپیمای شکاری، هواپیمای جنگنده
جنگجو، مبارز
مثال: He was a skilled fighter in the martial arts competition.
او یک مبارز ماهر در مسابقات هنرهای رزمی بود.
⚫ واژه برنهاده: پیکارگر

🟡 به خط لاتین: Peykārgar
پیکارگر
( Peykārgar )
�پیکار� ( fight ) و �گر� ( er )
فایتر یعنی مبارز جنگ جو
ارتش ، جنگجو، مبارزگر، ارتش تک نفره، بوکسور، هنر های رزمی، جنگنده، جنگجوی خسته.
جنگجو
firefighter ( آتش نشان )
از دوبخش fire, fighter تشکیل شده است
که میشود جنگجو ( fighter ) . آتش ( fire )
در کل:جنگجو آتش
پیکارجو
جنگنده، سرکش، مبارز
جنگجو خسته
جنگجو , فایتر , مبارز , سبکی از هنر های رزمی مشابه بوکس
جنگجو ، جنگنده، مبارز
مبارز _رزمی کار_
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس