fight off


1- برای احتراز از چیزی جنگیدن یا تلاش کردن، جنگیدن و جلوگیری کردن، از پس چیزی در آمدن، 2- (حمله یا اصرار و غیره) پس زدن

جمله های نمونه

1. He felt pleasantly drowsy and had to fight off the urge to sleep.
[ترجمه سهیلانخعی] او خواب آلودگی دلچسبی را احساس کرد و مجبور بود با میل شدید به خواب مبارزه کند
|
[ترجمه گوگل]او احساس خواب آلودگی خوشایندی می کرد و باید میل به خوابیدن را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]احساس خواب آلودگی می کرد و مجبور بود برای خواب به خواب برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bodyguards had to fight off the crowds.
[ترجمه گوگل]بادیگاردها مجبور بودند با جمعیت مبارزه کنند
[ترجمه ترگمان]Bodyguards مجبور شد با جمعیت بجنگد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The company managed to fight off a takeover attempt.
[ترجمه گوگل]این شرکت موفق شد با تلاش برای تصاحب مبارزه کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت موفق به مبارزه با یک اقدام برای تصاحب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Did your husband manage to fight off his cold by taking aspirin?
[ترجمه گوگل]آیا شوهرتان با مصرف آسپرین توانست سرماخوردگی خود را از بین ببرد؟
[ترجمه ترگمان]همسرتون با گرفتن آسپرین از سرما جون سالم به در برد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is a possible cure to fight off cancer.
[ترجمه گوگل]این یک درمان احتمالی برای مبارزه با سرطان است
[ترجمه ترگمان]این یک درمان ممکن برای مبارزه با سرطان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The immune system enables the body to fight off illness.
[ترجمه گوگل]سیستم ایمنی بدن را قادر می سازد تا با بیماری مبارزه کند
[ترجمه ترگمان]سیستم ایمنی بدن را قادر می سازد تا با بیماری مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A healthy body will be able to fight off the illness naturally without the use of medicine.
[ترجمه گوگل]یک بدن سالم قادر خواهد بود به طور طبیعی و بدون استفاده از دارو با این بیماری مبارزه کند
[ترجمه ترگمان]بدن سالم می تواند بدون استفاده از دارو به طور طبیعی با این بیماری مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our team will have to fight off the challenge from better trained teams.
[ترجمه گوگل]تیم ما باید با چالش تیم های آموزش دیده بهتر مبارزه کند
[ترجمه ترگمان]تیم ما باید با چالش های تیم های آموزش دیده بهتر مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Normally, white blood cells fight off and kill infections.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، گلبول های سفید خون با عفونت ها مبارزه می کنند و آن ها را از بین می برند
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، گلبول های سفید خون با هم مبارزه می کنند و عفونت ها را می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meanwhile I was to fight off infection.
[ترجمه گوگل]در همین حین قرار بود با عفونت مبارزه کنم
[ترجمه ترگمان]در ضمن من مجبور بودم با عفونت مبارزه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He gets jammed, he can fight off pitches and drop hits over the infield.
[ترجمه گوگل]او دچار پارازیت می‌شود، می‌تواند در خارج از زمین مبارزه کند و ضربه‌های خود را روی زمین وارد کند
[ترجمه ترگمان]اون گیر می کنه، می تونه باه اش مبارزه کنه و بهش حمله کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It can cope with a cold, fight off a serious illness and with time, even mend a broken bone.
[ترجمه گوگل]می تواند با سرماخوردگی مقابله کند، با یک بیماری جدی مبارزه کند و با گذشت زمان حتی استخوان شکسته را ترمیم کند
[ترجمه ترگمان]آن می تواند با سرماخوردگی، مبارزه با یک بیماری جدی و با زمان، حتی ترمیم یک استخوان شکسته مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Dowty group has failed to fight off a hostile bid by T-I, one of Britain's largest engineering firms.
[ترجمه گوگل]گروه Dowty در مقابله با پیشنهاد خصمانه T-I، یکی از بزرگترین شرکت های مهندسی بریتانیا شکست خورده است
[ترجمه ترگمان]گروه Dowty برای مقابله با یک پیشنهاد خصمانه توسط تی - ۱ یکی از بزرگ ترین شرکت های مهندسی بریتانیا شکست خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Claridges and the Savoy had to fight off take-over bids with borrowed money.
[ترجمه گوگل]کلاریجز و ساووی مجبور بودند با پول قرض گرفته شده، با پیشنهادات تصاحب مالکیت مبارزه کنند
[ترجمه ترگمان]Claridges و ساووا مجبور بودند با پول قرض گرفته شده مبارزه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• drive back, ward off, repulse

پیشنهاد کاربران

کل کل کردن / درگیر شدن /
I can't be around you 24/7 to fight off all the guys who hit on you!
من نمی توانم 24 ساعت شبانه روز در کنار شما باشم تا با همه افرادی که می خواهند مخ تو را بزنند کل کل کنم ( سر و کله زنم یا درگیر باشم ) !
برای حشرات موذی: تاراندن
مقابله کردن با یک بیماری
مقابله کردن با - مبارزه کردن با
I'm fighting off a sore throat
عقب راندن ، دفع کردن ،
دفع کردن
از خود دفاع کردن ، با کسی به طور فیزیکی مقابله کردن،
( در دعوا و زد و خورد ) پیروز شدن، از پس کسی بر آمدن. .
کنار زدن پس زدن
دفاع کردن
سر و کله زدن

بپرس