صفت ( adjective )
حالات: fierier, fieriest
مشتقات: fierily (adv.), fieriness (n.)
حالات: fierier, fieriest
مشتقات: fierily (adv.), fieriness (n.)
•  (1) تعریف: containing, consisting of, or accompanied by fire; flaming.
• مشابه: burning
• مشابه: burning
- The plane met a fiery end.
 [ترجمه گوگل] هواپیما با پایان آتشین روبرو شد
[ترجمه ترگمان] هواپیما با یک پایان آتشین مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هواپیما با یک پایان آتشین مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: resembling or suggesting fire in flammability, redness, or hotness.
• متضاد: icy
• مشابه: ablaze, hot
• متضاد: icy
• مشابه: ablaze, hot
- a fiery sunburn
 [ترجمه گوگل] آفتاب سوختگی آتشین
[ترجمه ترگمان] آفتاب سوزان آفتاب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آفتاب سوزان آفتاب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a fiery spice
 [ترجمه گوگل] یک ادویه آتشین
[ترجمه ترگمان] یک ادویه سخت و آتشین،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک ادویه سخت و آتشین،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: emotionally heated or intense, or quick to anger.
• متضاد: frigid
• مشابه: choleric, fierce, heated, hot, inflammatory, passionate, spirited, stormy, warm
• متضاد: frigid
• مشابه: choleric, fierce, heated, hot, inflammatory, passionate, spirited, stormy, warm
- a fiery argument
- a fiery temper
 [ترجمه گوگل] خلق و خوی آتشین
[ترجمه ترگمان] خلق و خوی تند و غریبی داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خلق و خوی تند و غریبی داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: inflamed, as an infection.