1. As the questioning continued, he became fidgety and uneasy.
[ترجمه گوگل]با ادامه پرس و جو، او بی قرار و مضطرب شد
[ترجمه ترگمان]وقتی این سوال ادامه یافت او بی قرار و بی قرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی این سوال ادامه یافت او بی قرار و بی قرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The boys get fidgety if they can't play outside.
[ترجمه گوگل]پسرها اگر نتوانند بیرون بازی کنند بی قرار می شوند
[ترجمه ترگمان]پسرها اگر نمی توانند بیرون بازی کنند، بی قرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پسرها اگر نمی توانند بیرون بازی کنند، بی قرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The children get fidgety if they have nothing to do.
[ترجمه گوگل]بچه ها اگر کاری نداشته باشند بی قرار می شوند
[ترجمه ترگمان]بچه ها اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشند بی قرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بچه ها اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشند بی قرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Travelling in planes makes me fidgety.
[ترجمه گوگل]سفر در هواپیما مرا بی قرار می کند
[ترجمه ترگمان]مسافرت در هواپیما باعث می شود که من بی قرار باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مسافرت در هواپیما باعث می شود که من بی قرار باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She was bipolar as well: up and down, fidgety and despondent.
[ترجمه گوگل]او نیز دوقطبی بود: بالا و پایین، بی قرار و مأیوس
[ترجمه ترگمان]دو قطبی داشت: بالا و پایین، بی قرار و افسرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دو قطبی داشت: بالا و پایین، بی قرار و افسرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Two fidgety toddlers stood with their mothers.
[ترجمه گوگل]دو کودک نوپا بی قرار با مادرانشان ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]دو کودک بی قرار در کنار مادرشان ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دو کودک بی قرار در کنار مادرشان ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He was fidgety and in a dream world when being given instruction in a group.
[ترجمه گوگل]هنگامی که در یک گروه به او آموزش می دادند، بی قرار و در دنیای رویا بود
[ترجمه ترگمان]او بی قرار و در یک دنیای رویایی بود که در یک گروه تعلیم داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او بی قرار و در یک دنیای رویایی بود که در یک گروه تعلیم داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She was dressed, and felt rather fidgety, but, at the same time, directionless.
[ترجمه گوگل]او لباس پوشیده بود و نسبتاً بی قرار بود، اما در عین حال بی جهت بود
[ترجمه ترگمان]او لباس پوشیده بود و تا حدودی بی قرار شده بود، اما در عین حال، بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او لباس پوشیده بود و تا حدودی بی قرار شده بود، اما در عین حال، بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You get fidgety if you've nothing to do.
[ترجمه گوگل]اگر کاری نداشته باشید دچار بی قراری می شوید
[ترجمه ترگمان]اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشی، ناراحت می شوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشی، ناراحت می شوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Nervous, fidgety, changeable in mood, easily led.
[ترجمه گوگل]عصبی، بی قرار، در خلق و خوی متغیر، به راحتی هدایت می شود
[ترجمه ترگمان]عصبی، بی قرار، بی ثبات، در حالت روحی، به راحتی هدایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]عصبی، بی قرار، بی ثبات، در حالت روحی، به راحتی هدایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I suppose I must have been getting fidgety.
[ترجمه گوگل]فکر میکنم باید بیقرار شده باشم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بی قرار شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بی قرار شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. And fussy, fidgety babies, the researchers found, show an identifiable brain-wave pattern.
[ترجمه گوگل]محققان دریافتند نوزادان بی قرار و بی حوصله، الگوی امواج مغزی قابل شناسایی را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]و محققان دریافتند که کودکان بی قرار و بی قرار، یک الگوی موج مغزی قابل شناسایی را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]و محققان دریافتند که کودکان بی قرار و بی قرار، یک الگوی موج مغزی قابل شناسایی را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It made Lily so fidgety and she asked such impossible questions.
[ترجمه گوگل]لیلی را بسیار مضطرب کرد و او چنین سؤالات غیرممکنی را پرسید
[ترجمه ترگمان]لی لی خیلی بی قرار بود و از این سوال های غیر ممکنی می پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]لی لی خیلی بی قرار بود و از این سوال های غیر ممکنی می پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. That fidgety girl keeps twisting her fingers and shaking her feet.
[ترجمه گوگل]آن دختر بی حوصله مدام انگشتانش را می چرخاند و پاهایش را تکان می دهد
[ترجمه ترگمان]این دختر بی قرار مدام انگشت هایش را می چرخاند و پاهایش را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این دختر بی قرار مدام انگشت هایش را می چرخاند و پاهایش را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید