fibre

/ˈfaɪbər//ˈfaɪbə/

معنی: لیف، بافت، نخ، فیبر
معانی دیگر: fiber رشته، تار، لیف الیاف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. He has been advised to increase his fibre intake.
[ترجمه گوگل]به او توصیه شده است که فیبر مصرفی خود را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]به او توصیه شده است که جذب فیبر خود را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The muscle fibre of this animal is diseased.
[ترجمه گوگل]فیبر عضلانی این حیوان بیمار است
[ترجمه ترگمان]فیبر ماهیچه ای این حیوان بیمار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fruit and vegetables are high in fibre content .
[ترجمه گوگل]میوه ها و سبزیجات دارای فیبر بالایی هستند
[ترجمه ترگمان]میوه و سبزیجات در محتوای فیبر بالا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dried fruits are especially high in fibre.
[ترجمه گوگل]میوه های خشک به خصوص فیبر بالایی دارند
[ترجمه ترگمان]میوه های خشک به خصوص در فیبر بالا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Each fibre has a hollow core trapping still air and aiding warmth.
[ترجمه گوگل]هر فیبر دارای یک هسته توخالی است که هوای ساکن را به دام می اندازد و به گرما کمک می کند
[ترجمه ترگمان]هر تار عنکبوتی یک هسته خالی دارد که هنوز در حال و هوای تازه است و به گرما کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fresh fruit and vegetables provide fibre and vitamins.
[ترجمه گوگل]میوه ها و سبزیجات تازه فیبر و ویتامین ها را تامین می کنند
[ترجمه ترگمان]میوه و سبزیجات تازه، فیبر و ویتامین را تامین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Peaches are a good source of fibre.
[ترجمه گوگل]هلو منبع خوبی از فیبر است
[ترجمه ترگمان]هلو یک منبع خوب فیبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a whole we do not eat enough fibre in Britain.
[ترجمه گوگل]به طور کلی ما در بریتانیا به اندازه کافی فیبر نمی خوریم
[ترجمه ترگمان]ما به اندازه کافی فیبر کافی در بریتانیا نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He lacked the moral fibre to be leader.
[ترجمه گوگل]او فاقد فیبر اخلاقی برای رهبری بود
[ترجمه ترگمان]او فاقد فیبر اخلاقی برای رهبری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is more fibre in wholemeal bread than in white bread.
[ترجمه گوگل]در نان سبوس دار فیبر بیشتری نسبت به نان سفید وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در نان wholemeal بیش از نان سفید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The use of fibre optics has served to increase the volume and speed of data transmission.
[ترجمه گوگل]استفاده از فیبر نوری باعث افزایش حجم و سرعت انتقال داده ها شده است
[ترجمه ترگمان]استفاده از فیبر نوری باعث افزایش حجم و سرعت انتقال داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In pregnancy a high fibre diet is doubly important.
[ترجمه گوگل]در بارداری رژیم غذایی با فیبر بالا اهمیت دو چندانی دارد
[ترجمه ترگمان]در دوران بارداری یک رژیم فیبر بالا بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you ate more fibre you wouldn't get constipated.
[ترجمه گوگل]اگر فیبر بیشتری بخورید یبوست نخواهید داشت
[ترجمه ترگمان]اگه مقدار بیشتری مصرف کنی، یبوست پیدا نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He wanted her with every fibre of his being.
[ترجمه گوگل]او را با تمام وجودش می خواست
[ترجمه ترگمان]با تک تک بافت های بدنش او را می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لیف (اسم)
brush, fiber, filament, phloem, fibre

بافت (اسم)
texture, weave, fiber, fibre, tissue, contexture

نخ (اسم)
string, ribbon, thread, fiber, fibre, cotton

فیبر (اسم)
fiber, fibre

تخصصی

[شیمی] (fiber) رشته، تار، نخ، بافت، لیف (الیاف )، فیبر
[نساجی] لیف - رشته - تار - رشته های نازک طبیعی و یا مصنوعی که از تجمع و ریسیدن آنها نخ حاصل می شود

انگلیسی به انگلیسی

• thin threadlike piece, thread, filament; strand of tissue (anatomy); material which is composed of fibers; essential structure, basic character (british spelling for fiber)
a fibre is a thin thread of a natural or artificial substance, especially one used to make cloth or rope.
fibre consists of the parts of plants that your body cannot digest and absorb.
a fibre is also a thin piece of flesh like a thread which connects nerve cells in your body or which muscles are made of.

پیشنهاد کاربران

بپرس