feverish

/ˈfiːvəˌrɪʃ//ˈfiːvərɪʃ/

معنی: تب دار، در حال تب
معانی دیگر: دارای تب (به ویژه اگر خفیف باشد)، داغ (مثل آدم تب دار)، تب آور، تب زا، هیجان زده، پر شور، پر تب وتاب، پر جوش و خروش، شوریده، تب گونه (feverous هم می گویند)، بیقرار، تب خیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: feverous (adj.), feverishly (adv.), feverishness (n.)
(1) تعریف: having, or appearing to have, a fever.

(2) تعریف: marked by agitation, excitement, or restlessness.
مشابه: furious

- feverish activity
[ترجمه گوگل] فعالیت تب دار
[ترجمه ترگمان] فعالیت تب آلود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. feverish activity
فعالیت تب گونه

2. feverish patients were dosed with quinine
به بیماران تب دار کنین می دادند.

3. a feverish patient
بیمار تب دار

4. the feverish baby's cheeks were flushed
گونه های کودک تب دار گل انداخته بودند.

5. the feverish baby's forehead was hot
پیشانی بچه ی تب دار داغ بود.

6. construction was pressed at feverish speed
ساختمان با سرعت هرچه تمامتر پیگیری شد.

7. the child's forehead felt feverish
پیشانی کودک داغ بود.

8. he couldn't sleep and his feverish thoughts were concentrated on tomorrow's game
خوابش نمی برد و افکار شوریده ی او متوجه مسابقه ی فردا بود.

9. She lay in bed, too feverish to sleep.
[ترجمه گوگل]او در رختخواب دراز کشیده بود و آنقدر تب داشت که نمی توانست بخوابد
[ترجمه ترگمان]او در بس تر دراز کشیده بود و بیش از آن تب داشت که بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I touched his forehead. He felt hot and feverish.
[ترجمه گوگل]دستی به پیشانی اش کشیدم احساس گرما و تب داشت
[ترجمه ترگمان]پیشانیش را لمس کردم احساس گرما و تب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This kind of feverish cold is slow to cure; it often kicks back just when you think you are better.
[ترجمه گوگل]این نوع سرماخوردگی تب دار دیر درمان می شود اغلب درست زمانی که فکر می کنید بهتر هستید به عقب باز می گردد
[ترجمه ترگمان]این نوع سرما feverish برای درمان خیلی آهسته است؛ اغلب وقتی فکر می کنید بهتر هستید ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He worked with feverish haste.
[ترجمه گوگل]او با عجله شدید کار می کرد
[ترجمه ترگمان]با شتاب تب آلودی کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Have you seen the feverish activity in the kitchen?
[ترجمه گوگل]آیا فعالیت تب در آشپزخانه را دیده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما آن فعالیت تب آلود را در آشپزخانه دیده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had a feverish brow.
[ترجمه گوگل]ابروی تب دار داشت
[ترجمه ترگمان]پیشانی تب آلودی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm feeling a bit feverish - I hope it's not the start of flu.
[ترجمه گوگل]من کمی تب دارم - امیدوارم این شروع آنفولانزا نباشد
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم کمی تب دارم - امیدوارم که سرماخوردگی نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تب دار (صفت)
feverish, feverous

در حال تب (صفت)
feverish, feverous

انگلیسی به انگلیسی

• having a fever, having an abnormally high body temperature; excited, agitated; pertaining to or resembling a fever; infested with fever (i.e. a region); tending to cause fever
feverish emotion or activity shows great excitement or agitation.
if you are feverish, you are suffering from a fever.

پیشنهاد کاربران

1. تب دار، 2. تب زا. تب اور. بیماری زا. ناسالم 3. ناشی از تب 4. تب الود. هیجان زده. مضطرب. سراسیمه 5. عجولانه. شتابزده
مثال:
she's really feverish
او واقعا تب دار است.
feverish excitement
برانگیختگی عجولانه و شتابزده
ملتهب
بی قرار همراه با دلهره
داغ ، گرم
تب آلود
تب زده
پرتب و تاب
این لغت رو با تب داشتن اشتباه نگیرید،
When we say someone feels feverish it means that he or she feels high temperature of body but it's not real, just feeling
تهوع آور، آلوده، حال بهم زن، ناسالم
پریشان
زمانی احساس می کنید بدنتان گرم است ( تب دارید ) ، اما این یک احساس است و این احساس را نمی توان الزاما به تب داشتن نسبت داد.
feverish speed
سرعت زیاد/تمام
construction was pressed at feverish speed
( کار ) ساخت و ساز با سرعت هرچه تمامتر پیگیری شد.

بپرس