feudal

/ˈfjuːdl̩//ˈfjuːdl̩/

معنی: ملوک الطوایفی، تیولی، وابسته به تیول
معانی دیگر: وابسته به نظام خان خانی یا زمین سالاری، فئودال، خان خانی، زمین سالاری، وابسته به دشمنی دیرین، دشمنانه، تیول گرای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or similar to feudalism, in which a landholding lord granted land to vassals on condition of their serving him.

- A feudal relationship existed between peasants and the nobility.
[ترجمه گوگل] یک رابطه فئودالی بین دهقانان و اشراف وجود داشت
[ترجمه ترگمان] روابط فئودالی بین دهقانان و اشراف وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, related to, or similar to the Middle Ages, when feudalism was common in Europe.

- This fortress was built during feudal times.
[ترجمه گوگل] این قلعه در زمان فئودالی ها ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] این دژ در دوران ملوک الطوایفی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the feudal epoch
دوران ملوک الطوایفی

2. the feudal era
دوران ملوک الطوایفی (زمین سالاری)

3. the feudal society was rather static
جامعه ی فئودال نسبتا ایستا بود.

4. the feudal states in medieval europe
ایالت های خان خانی در اروپای قرون وسطی

5. The feudal system lasted for two thousand years in China.
[ترجمه گوگل]نظام فئودالی دو هزار سال در چین دوام آورد
[ترجمه ترگمان]نظام فئودال به مدت دو هزار سال در چین به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Public opinion was against the old feudal system.
[ترجمه گوگل]افکار عمومی مخالف نظام فئودالی قدیم بود
[ترجمه ترگمان]افکار عمومی بر ضد نظام فئودالی قدیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The famous anti - feudal and anti - imperialist May Fourth Movement broke out in Beijing in 191
[ترجمه گوگل]جنبش چهارم ماه مه معروف ضد فئودالی و ضد امپریالیستی در پکن در سال 191 آغاز شد
[ترجمه ترگمان]جنبش ضد - و ضد امپریالیسم معروف در روز چهارم ماه مه در پکن در ۱۹۱ شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many people look back with nostalgia to feudal times.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم با نوستالژی به دوران فئودالی نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با نوستالژی به زمان ملوک الطوایفی نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Consequently the forms of paternalism signified by feudal relations are more likely to be a recent tradition rather than a distant memory.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اشکال پدرگرایی که با مناسبات فئودالی دلالت می‌کند، احتمالاً یک سنت اخیر است تا یک خاطره دور
[ترجمه ترگمان]در نتیجه اشکال of signified توسط روابط فئودالی بیش از یک حافظه دور، سنتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The stability of feudal society had always depended upon a relationship of trust between lords and vassals.
[ترجمه گوگل]ثبات جامعه فئودالی همیشه به رابطه اعتماد بین اربابان و واسال ها بستگی داشت
[ترجمه ترگمان]ثبات جامعه فئودالی همیشه به رابطه اعتماد میان خاوندان و رعایا متکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were also hired as soldiers by feudal lords.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین به عنوان سرباز توسط اربابان فئودال استخدام می شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین به عنوان سربازان خاوندان فئودال استخدام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Liberties were conferred on cities, in order that feudal laws should not restrict trade and other important aspects of mercantile power.
[ترجمه گوگل]آزادی ها به شهرها اعطا شد تا قوانین فئودالی نباید تجارت و دیگر جنبه های مهم قدرت تجاری را محدود کند
[ترجمه ترگمان]آزادی های در شهرها اعطا شد تا قوانین فئودالی نباید تجارت و دیگر جنبه های مهم قدرت تجاری را محدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After the Opium War of 1840, China was gradually reduced to a semicolonial and semi - feudal society.
[ترجمه گوگل]پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج به یک جامعه نیمه استعماری و نیمه فئودالی تقلیل یافت
[ترجمه ترگمان]پس از جنگ تریاک در سال ۱۸۴۰، چین به تدریج به جامعه semicolonial و نیمه فئودالی کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The way some landowners treat their tenants today seems almost feudal.
[ترجمه گوگل]روشی که امروزه برخی از مالکان با مستاجران خود رفتار می کنند تقریباً فئودالی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]امروزه بعضی از مالکان با tenants که امروزه تقریبا فئودالی محسوب می شوند رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملوک الطوایفی (صفت)
feudal

تیولی (صفت)
feudal

وابسته به تیول (صفت)
feudal

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to an ongoing conflict; of or pertaining to a fief or fee; of or pertaining to feudalism, pertaining to the political and social system of medieval europe
feudal means relating to feudalism.

پیشنهاد کاربران

معنی در فرهنگ فارسی معین
مالک ، دارندة زمین های بسیار.
معنی در فرهنگ فارسی عمید
زمین دار بزرگ

ارباب و رعیت

بپرس