festal

/ˈfestl̩//ˈfestl̩/

معنی: خوشحال، خوش، جشنی، عیدی، وابسته به عید
معانی دیگر: وابسته به جشن و سرور، شادیانه، جشنوار، عید مانند، خجسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: festally (adv.)
• : تعریف: of or suited to a feast, festival, or celebration.
مشابه: gala

جمله های نمونه

1. festal garments
جامه های جشن و سور

2. the city is decorated only on festal occasions
فقط در مواقع جشن و سرور شهر را آذین بندی می کنند.

3. On festal table had better not little flower, insert in off-the-peg metallic ice bucket on blooming pink flower can add more gorgeous colour and vibrant happy energy of life.
[ترجمه گوگل]روی میز جشن بهتر است گل کوچک نباشد، در سطل یخ فلزی که روی گل صورتی شکوفا شده قرار دهید، می تواند رنگ زیباتر و انرژی شادی پر جنب و جوش زندگی را اضافه کند
[ترجمه ترگمان]در یک میز festal، گل کمی بهتر است، یک سطل یخ فلزی که روی یک گل صورتی شکوفا می شود، می تواند رنگ زیبایی و انرژی پر طراوت و نشاط انگیزی از زندگی را به آن اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After double festal holiday, and last weekend, I should take back my heart which love play.
[ترجمه گوگل]بعد از تعطیلات دوبار جشن و آخر هفته گذشته، باید قلبم را که عاشق بازی است پس بگیرم
[ترجمه ترگمان]بعد از تعطیلات مضاعف، و آخر هفته آخر، باید قلبم را باز کنم که عشق بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The whole town is in a festal mood.
[ترجمه گوگل]تمام شهر در حال و هوای جشن است
[ترجمه ترگمان] کل شهر در حال festal
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Festal parade already lost rich former days religion color nowadays.
[ترجمه گوگل]رژه جشن در حال حاضر رنگ دین غنی سابق را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]این رژه بیش از پیش رنگ مذهب امروزی خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was eaten with a spoon and served on festal days as part of the main course.
[ترجمه گوگل]با قاشق خورده می شد و در روزهای عید به عنوان بخشی از غذای اصلی سرو می شد
[ترجمه ترگمان]با یک قاشق غذا خورده بود و روزه ای جشن festal را به عنوان بخشی از مسیر اصلی سپری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The heaven in this poem is so far from being the incorporeal - the spiritual heaven of orthodox Christianity that you have an image of an actual orgy, the festal orgy raging under the thyrsus .
[ترجمه گوگل]بهشت در این شعر آنقدر از غیرجسمانی بودن فاصله دارد - بهشت ​​معنوی مسیحیت ارتدکس که شما تصویری از یک عیاشی واقعی دارید، عیاشی جشنی که در زیر تیرسوس خشمگین است
[ترجمه ترگمان]آسمان این شعر تا آن حد که بهشت معنوی مسیحیت اصیل باشد، آن قدر دور از آن است که شما تصویری از می گساری و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی و عیاشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Spring carry is the most scale collective on the world migrates, unique festal landscape.
[ترجمه گوگل]حمل بهار در مقیاس ترین جمعی در جهان مهاجرت می کند، چشم انداز جشن منحصر به فرد
[ترجمه ترگمان]فصل بهار بیش ترین تعداد را دارد که در جهان کوچ می کند، landscape festal منحصر به فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sweet sweet lake goes vacationing village and streamers, send festal atmosphere.
[ترجمه گوگل]دریاچه شیرین شیرین می رود روستای تعطیلات و streamers، ارسال فضای جشن
[ترجمه ترگمان]این دریاچه شیرین و شیرین در حال گذراندن تعطیلات به روستا و streamers است و جو festal را به دنبال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

جشنی (صفت)
festive, convivial, festival, festal

عیدی (صفت)
festive, festival, festal

وابسته به عید (صفت)
festal

انگلیسی به انگلیسی

• festive, celebratory
festal means relating to a festival or celebration; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس