ferryboat

/ˈferɪboʊt//ˈferɪbəʊt/

معنی: معبر
معانی دیگر: فری، قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود، قایق، کشتى گذاره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a boat used to transport people, vehicles, or goods across a bay, river, or the like.

جمله های نمونه

1. The ferryboat took the passengers over to the island.
[ترجمه گوگل]قایق کشتی مسافران را به جزیره برد
[ترجمه ترگمان]کشتی مسافران را به جزیره برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is no separating stream; no ferryboat, no ferryman; no Buddhism, no Buddha.
[ترجمه گوگل]هیچ جریان جدایی وجود ندارد بدون قایق، بدون کشتی گردان؛ نه بودیسم، نه بودا
[ترجمه ترگمان]نهر را از هم جدا نمی کردند؛ نه کشتی، نه کرجی بانه؛ نه بودایی، نه بودا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Describe the fountain, the apple tree, and the ferryboat with sounds and colors that your child will remember.
[ترجمه گوگل]فواره، درخت سیب و قایق کشتی را با صداها و رنگ هایی که فرزندتان به خاطر می آورد توصیف کنید
[ترجمه ترگمان]فواره، درخت سیب و کشتی را با صداها و رنگ هایی که کودک تان به یاد می آورد توصیف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most come by a ferry boat ferryboat from New York.
[ترجمه گوگل]بیشتر آنها با یک قایق قایق از نیویورک می آیند
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها با کشتی بادبانی از نیویورک می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He tried running a ferryboat, running filling station.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد یک قایق قایق را اداره کند و در حال اجرای پمپ بنزین باشد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد که یک کشتی کوچک را اداره کند و از ایستگاه پر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How do people feel after taking a ferryboat?
[ترجمه گوگل]مردم پس از سوار شدن به قایق کشتی چه احساسی دارند؟
[ترجمه ترگمان]مردم بعد از رفتن به کشتی چه احساسی دارند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I saw a ferryboat that was full of people.
[ترجمه گوگل]قایق کشتی را دیدم که پر از جمعیت بود
[ترجمه ترگمان]یه کشتی دیدم که پر از آدم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ferryboat in the harbor got op steam for the crossing to the island.
[ترجمه گوگل]کشتی قایق در بندر برای عبور از جزیره بخاری دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی کوچک در بندر بخار برای عبور از جزیره به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ferryboat will take you over.
[ترجمه گوگل]قایق کشتی شما را می برد
[ترجمه ترگمان]کشتی شما را خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Side near Sheng Ningxian the road, the Caesar ferryboat wharf, the transportation convenient.
[ترجمه گوگل]سمت در نزدیکی شنگ Ningxian جاده، اسکله کشتی سزار، حمل و نقل راحت است
[ترجمه ترگمان]در نزدیکی Sheng، جاده سزار و اسکله بزرگ و حمل و نقل مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The little steam ferryboat was about a mile below the village, drifting with the current.
[ترجمه گوگل]قایق بخار کوچک حدود یک مایل زیر روستا بود و با جریان آب در حال حرکت بود
[ترجمه ترگمان]کشتی بخار کوچک حدود یک مایل پایین تر از ده بود که با جریان آب شناور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just like crossing river requires a ferryboat, diplomatic research need a methodology.
[ترجمه گوگل]درست مانند عبور از رودخانه به یک قایق قایق، تحقیقات دیپلماتیک نیز نیاز به روش شناسی دارد
[ترجمه ترگمان]درست مانند عبور از رودخانه نیازمند یک کشتی است، تحقیق دیپلماتیک به یک روش نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They feel vexed, for the ferryboat made them cross.
[ترجمه گوگل]آنها احساس ناراحتی می کنند، زیرا قایق کشتی آنها را مجبور به عبور کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها ناراحت می شوند، چون کشتی به آن ها صلیب می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As twilight drew on, the ferryboat went back to her accustomed business and the skiffs disappeared.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به گرگ و میش، قایق قایق به محل کار معمول خود بازگشت و اسکیف ها ناپدید شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا تاریک شد، کشتی به کار همیشگی خود برگشت و قایق ها ناپدید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معبر (اسم)
cut, pass, passage, ferry, passageway, ford, crossover, crossing, ferryboat, ferry bridge, passover, passway, railway crossing

انگلیسی به انگلیسی

• boat used to convey passengers or cargo across a small body of water
a ferryboat is a boat used as a ferry.

پیشنهاد کاربران

همون ferry در معنای قایقی مسافربری یا باربری ( عموماً مسافربری ) که در رودخانه حرکت میکند.
ferryboat ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: فرابَر
تعریف: شناوری بدون محل خواب، برای حمل مسافر یا وسایل نقلیه یا بار در مسافت کوتاه

بپرس