اسم ( noun )
• (1) تعریف: any of various substances, such as an enzyme or yeast, that cause fermentation.
• (2) تعریف: the act or process of converting a carbohydrate to alcohol, acids, or other compounds; fermentation.
• (3) تعریف: a state of agitation, upset, or rapid change.
- The 1960s were a time of political and intellectual ferment.
[ترجمه قاسمی] دهه ۶۰ زمان انقلاب های فکری و سیاسی بود|
[ترجمه گوگل] دهه 1960 دوران جوشش سیاسی و فکری بود[ترجمه ترگمان] دهه ۱۹۶۰ زمان جنگ های سیاسی و فکری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a ferment of political disruptions
[ترجمه گوگل] موجی از اختلالات سیاسی
[ترجمه ترگمان] اختلالات سیاسی به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اختلالات سیاسی به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- creative ferment in building designs
[ترجمه گوگل] تخمیر خلاقانه در طراحی ساختمان
[ترجمه ترگمان] در طراحی طرح هایی به جوش و خروش درآمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طراحی طرح هایی به جوش و خروش درآمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ferments, fermenting, fermented
حالات: ferments, fermenting, fermented
• (1) تعریف: to cause to ferment.
• مشابه: sour, turn
• مشابه: sour, turn
• (2) تعریف: to act on as a fermenting agent.
- This bacterium ferments several substances.
[ترجمه گوگل] این باکتری چندین ماده را تخمیر می کند
[ترجمه ترگمان] این باکتری چندین ماده را تخمیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این باکتری چندین ماده را تخمیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to upset, inflame, or agitate.
- His remarks fermented the crowd to a rebellious mood.
[ترجمه گوگل] سخنان او جمعیت را به حالت سرکشی برانگیخت
[ترجمه ترگمان] اظهارات او جمعیت را به حالت شورشی درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اظهارات او جمعیت را به حالت شورشی درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fermentable (adj.), fermentability (n.)
مشتقات: fermentable (adj.), fermentability (n.)
• (1) تعریف: to undergo fermentation.
• مشابه: turn
• مشابه: turn
- The fruit juice is fermenting in the crock.
[ترجمه گوگل] آب میوه در خمره در حال تخمیر است
[ترجمه ترگمان] عصاره میوه در چرند در حال تخمیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عصاره میوه در چرند در حال تخمیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to become agitated, upset, or excited.