fend

/ˈfend//fend/

معنی: دفع کردن، دور کردن یا دفاع کردن
معانی دیگر: (با جاخالی دادن و غیره) دفاع کردن، پدفند کردن، کنار زدن، پس زدن، حفظ کردن، مقاومت کردن، دور کردن باoff یاaway دفاع کردن، تکفل معاش

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fends, fending, fended
• : تعریف: to repel; ward off (often fol. by off).
مشابه: ward

- Her thick coat fended off the cold.
[ترجمه پویا شفیعی] کت ضخیمش از سرما جلوگیری می کرد.
|
[ترجمه گوگل] کت ضخیمش از سرما جلوگیری می کرد
[ترجمه ترگمان] پالتوی ضخیم او از سرما کنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to try to provide for one's needs (usu. fol. by for).

- He had to fend for himself and his five children.
[ترجمه گوگل] او باید خرج خودش و پنج فرزندش را می داد
[ترجمه ترگمان] باید از خودش و پنج تا بچه دفاع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide defense; resist.
مشابه: defend, protect

- She had to fend against widespread criticism.
[ترجمه پویا شفیعی] او باید در برابر انتقادهای گسترده مقاومت می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او باید در برابر انتقادهای گسترده مقاومت می کرد
[ترجمه ترگمان] او باید از انتقادات گسترده دفاع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fend for oneself
از عهده برآمدن،(بدون کمک) به کار خود ادامه دادن،گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

2. fend off
(با جاخالی دادن یا زرنگی یا عملیات وانمودین) دفع کردن،پدفند کردن،از سر باز کردن،طفره رفتن

3. she raised her hand up to fend branches from her eyes
دستش را بلند کرد تا شاخه ها را از جلوی چشمان خود کنار بزند.

4. They are now orphans and we must fend for them.
[ترجمه گوگل]آنها اکنون یتیم هستند و ما باید از آنها مراقبت کنیم
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون یتیم هستند و ما باید از آن ها مراقبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She raised her arm up to fend branches from her eyes.
[ترجمه گوگل]دستش را بالا آورد تا شاخه ها را از چشمانش جدا کند
[ترجمه ترگمان]او دستش را بلند کرد تا از چشمانش چیزی ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He managed to fend off his attackers with a stick.
[ترجمه گوگل]او موفق شد با چوب مهاجمان خود را دفع کند
[ترجمه ترگمان]او توانست با یک چوب مهاجمان خود را دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was able to fend off the blow with his arm.
[ترجمه گوگل]او توانست ضربه را با بازویش دفع کند
[ترجمه ترگمان]او قادر بود با دستش ضربه را دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We were brought up to fend for ourselves when we were still quite young.
[ترجمه گوگل]زمانی که هنوز کاملا جوان بودیم برای مراقبت از خود تربیت شدیم
[ترجمه ترگمان]وقتی که هنوز کاملا جوان بودیم، خودمان را جمع و جور کرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can you fend off the other boat with your pole?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید قایق دیگر را با تیر خود دفع کنید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی اون یکی قایق رو با تیر بکشی بیرون؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tabitha threw up an arm to fend her attacker off.
[ترجمه گوگل]تابیتا برای دفع مهاجمش دستی به زمین انداخت
[ترجمه ترگمان]Tabitha یک دستش را به طرف مهاجم پرتاب کرد تا مهاجم را فراری دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's our duty to fend off a thief from obtaining his gains.
[ترجمه گوگل]وظیفه ما این است که دزد را از دستیابی به دستاوردهایش دور کنیم
[ترجمه ترگمان]وظیفه ما این است که یک دزد را از دست آوردن منافع خود دفع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She held up her arm to fend him off.
[ترجمه گوگل]دستش را بالا گرفت تا او را دفع کند
[ترجمه ترگمان]او بازویش را بالا گرفت تا از او دفاع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company managed to fend off the hostile takeover bid.
[ترجمه گوگل]این شرکت موفق شد از پیشنهاد تصاحب خصمانه جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت توانست پیشنهاد تصاحب خصمانه را دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The minister had to fend off some awkward questions.
[ترجمه گوگل]وزیر مجبور شد از برخی سؤالات ناخوشایند جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]وزیر باید یه سری سوالای ناجور از خودش در بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I've had to fend for myself since I was
[ترجمه گوگل]از وقتی که بودم مجبور بودم از خودم مراقبت کنم
[ترجمه ترگمان]از وقتی که بودم مجبور شدم از خودم دفاع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

دور کردن یا دفاع کردن (فعل)
fend

انگلیسی به انگلیسی

• repulse, drive back, ward off, defend; look after, support; avoid giving a direct answer
if you fend for yourself, you look after yourself without relying on help from anyone else.
if you fend off someone who is attacking you, you use your arms or a stick to defend yourself.
if you fend off questions or requests, you avoid answering them.

پیشنهاد کاربران

۱. دفع کردن. دور کردن ۲. از زیر {چیزی} در رفتن. از دست {کسی} فرار کردن ۳. روی پای خود ایستادن
مثال:
She raised her hand up to fend branches from her eyes.
او دستش را بلند کرد تا شاخه ها را از جلوی چشمان خود دور کند. {کنار بزند}.
از پس خود برامدن
از پس خود برآمدن
fending for oneself روی پای خود ایستادن، به خود متکی شدن
مراقبت کردن
Fend for yourself
مراقبت کردن از خودتان بودن نیاز به کمک دیگران
to look after yourself without needing help from other people
مثال دیکشنری لانگمن:
The kids had to fend for themselves while their parents were away.
...
[مشاهده متن کامل]

بچه ها مجبور شدن از خودشون مراقبت کنن زمانی که والدینشان نبودند.
پس این عبارات را حفظ کنین:
To fend for myself
To fend for yourself
To fend for ourselves
To fend for themselves

بپرس