femininity


معنی: زنانگی
معانی دیگر: ظرافت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of being a woman.

(2) تعریف: the characteristics associated with the female sex.

جمله های نمونه

1. Femininity is still defined in terms of beauty.
[ترجمه گوگل]زنانگی هنوز از نظر زیبایی تعریف می شود
[ترجمه ترگمان]femininity هنوز هم از نظر زیبایی تعریف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dara challenges our stereotypical ideas about gender and femininity.
[ترجمه گوگل]دارا ایده های کلیشه ای ما در مورد جنسیت و زنانگی را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]دره خلق ایده های کلیشه ای را در مورد جنسیت و زنانگی به چالش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You don't have to lose your femininity to be an independent, successful woman.
[ترجمه گوگل]برای اینکه یک زن مستقل و موفق باشید لازم نیست زنانگی خود را از دست بدهید
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نیستی که femininity رو از دست بدی تا یه زن مستقل و موفق باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But these theories' notions of culturally stable femininity often elide with their concept of a biologically stable individual.
[ترجمه گوگل]اما تصورات این نظریه‌ها از زنانگی پایدار فرهنگی اغلب با مفهوم فردی پایدار بیولوژیکی کنار می‌رود
[ترجمه ترگمان]اما این نظریات مربوط به یک femininity از نظر فرهنگی، اغلب با مفهوم فردی پایدار از نظر بیولوژیکی سازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Femininity and athleticism have long been at odds with each other.
[ترجمه گوگل]زنانگی و ورزشکاری مدتهاست که با یکدیگر در تضاد بوده اند
[ترجمه ترگمان]femininity و ورزشکاری با هم اختلاف دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The color pink is associated with femininity.
[ترجمه گوگل]رنگ صورتی با زنانگی همراه است
[ترجمه ترگمان]رنگ صورتی مربوط به زنانگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its concern with celebrating femininity encourages it to pass over more of traditional psychology's gender biases than egalitarian feminist psychology does.
[ترجمه گوگل]توجه آن به بزرگداشت زنانگی آن را ترغیب می‌کند تا بیشتر از سوگیری‌های جنسیتی روان‌شناسی سنتی عبور کند تا روان‌شناسی فمینیستی برابری‌خواه
[ترجمه ترگمان]نگرانی از آن با تجلیل از زنانگی، آن را تشویق می کند تا بیش از آنچه که روان شناسی طرفدار حقوق زنان است، تمایلات جنسیتی سنتی را نادیده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The idea that femininity is in the first place to be associated with motherhood is simply writ large.
[ترجمه گوگل]این ایده که زنانگی در وهله اول با مادر شدن همراه است، به سادگی نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]این ایده که زنانه بودن در اولین جایی است که با مادر شدن در ارتباط است، بسیار بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Psychology's association of qualitative methods with femininity might, again, seem to have some feminist potential.
[ترجمه گوگل]ارتباط روان‌شناسی از روش‌های کیفی با زنانگی ممکن است باز هم به نظر می‌رسد که دارای پتانسیل فمینیستی باشد
[ترجمه ترگمان]ارتباط روان شناسی با روش های کمی و زنانه، دوباره، به نظر می رسد که برخی از پتانسیل فمینیستی را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The picture of the rejection of femininity is thus brought into sharper focus.
[ترجمه گوگل]بنابراین تصویر رد زنانگی در کانون توجه بیشتری قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تصویر رد و بدل کردن زنانگی در کانون توجه شما قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Men can do femininity better than women can, because femaleness conflicts with femininity as maleness does not.
[ترجمه گوگل]مردان می توانند زنانگی را بهتر از زنان انجام دهند، زیرا زنانگی با زنانگی در تضاد است، همانطور که مردانگی چنین نیست
[ترجمه ترگمان]مردان می توانند زنانه و زنانه را بهتر از زنان انجام دهند، چرا که femaleness با زنانگی به عنوان maleness تعارض دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Femininity, masculinity and youth cultures are also discussed in chapter sections 2 and
[ترجمه گوگل]زنانگی، مردانگی و فرهنگ های جوانی نیز در فصل 2 و
[ترجمه ترگمان]فرهنگ مردانه، مردانگی و جوانان نیز در بخش ۲ به بحث گذاشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Simply combining methods associated with femininity and masculinity, does not challenge the discourses of gender which support these associations.
[ترجمه گوگل]صرف ترکیب روش های مرتبط با زنانگی و مردانگی، گفتمان های جنسیتی را که از این تداعی ها حمایت می کنند، به چالش نمی کشد
[ترجمه ترگمان]به بیان ساده ترکیبی از روش های مرتبط با زنانه و مردانگی، گفتمان های of که از این انجمن ها پشتیبانی می کنند را به چالش نمی اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The word 'lady' has connotations of refinement and excessive femininity that some women find offensive.
[ترجمه گوگل]کلمه "خانم" دارای مفاهیمی از ظرافت و زنانگی بیش از حد است که برخی از زنان آن را توهین آمیز می دانند
[ترجمه ترگمان]کلمه خانم با ظرافت و excessive زنانه است که بعضی از زنان نسبت به زنان توهین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زنانگی (اسم)
woman, femininity, womanliness, muliebrity

انگلیسی به انگلیسی

• quality of the female sex; effeminacy; women
a woman's femininity is the fact that she is a woman.
femininity is also the qualities that are considered to be typical of women.

پیشنهاد کاربران

زن گونگی
femininity ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: زنانگی
تعریف: مجموعه ویژگی هایی که ادعا می شود زن بودن را تشکیل می دهند

بپرس