feminine

/ˈfemənən//ˈfemənɪn/

معنی: مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین
معانی دیگر: (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملایم، (شعر) قافیه ی غیرمشدد، جنس لطیف، (جمع) نسوان، مونک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a woman or girl; of the female sex.
مترادف: womanish, womanly
مشابه: female, girlish

(2) تعریف: possessing qualities or attributes of females.
مترادف: womanish, womanly
متضاد: butch, manly
مشابه: female, girlish, procreative

(3) تعریف: in grammar, designating a female gender of nouns and pronouns in certain languages. (Cf. masculine, neuter.)
اسم ( noun )
• : تعریف: in grammar, the feminine gender, or a word in this gender.

جمله های نمونه

1. feminine charm doesn't work on him
جذابیت زنانه او را تحت تاثیر قرار نمی دهد.

2. the feminine mystique
راز گونگی زنانه

3. the feminine of the word "poet" is "poetess"
مونث واژه ی ((شاعر)) می شود ((شاعره)).

4. "her" is a feminine pronoun
"she" عبارت است از یک ضمیر مادین (مونث).

5. she had a soft feminine voice
او صدایی ملایم و زنانه داشت.

6. My brother is ashamed to cry at a sad movie because people might think he is behaving in a feminine manner.
[ترجمه گوگل]برادرم خجالت می کشد در یک فیلم غمگین گریه کند زیرا ممکن است مردم فکر کنند که او رفتاری زنانه دارد
[ترجمه ترگمان]برادرم از این که در یک فیلم غم انگیز گریه می کند خجالت می کشد چون مردم فکر می کنند که رفتار زنانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has full of feminine delicacy.
[ترجمه گوگل]او سرشار از ظرافت های زنانه است
[ترجمه ترگمان]او از ظرافت زنانه برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With his long dark eyelashes, he looked almost feminine.
[ترجمه گوگل]با مژه های بلند تیره اش تقریباً زنانه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]با مژه های بلندش تقریبا زنانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her feminine intuition told her that he was unhappy.
[ترجمه گوگل]شهود زنانه او به او گفت که او ناراضی است
[ترجمه ترگمان]ادراک زنانه او به وی می گفت که او ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There are three genders in German: masculine, feminine and neuter.
[ترجمه گوگل]در زبان آلمانی سه جنسیت وجود دارد: مذکر، مؤنث و خنثی
[ترجمه ترگمان]در آلمان سه جنس وجود دارد: مذکر، مادینه و neuter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How far do you think the traditional feminine role has changed?
[ترجمه گوگل]به نظر شما نقش سنتی زنانه چقدر تغییر کرده است؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنید نقش زنانه سنتی چقدر تغییر کرده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has a very feminine voice.
[ترجمه گوگل]او صدای بسیار زنانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]صدای خیلی زنانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most feminine nouns in Polish end in the letter "a".
[ترجمه گوگل]اکثر اسم های مؤنث در زبان لهستانی به حرف «a» ختم می شوند
[ترجمه ترگمان]بیشتر اسم های زنانه در زبان لهستانی در نامه \"a\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A characteristic of the feminine psyche is to seek approval from others.
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های روان زنانه این است که از دیگران تأیید کنند
[ترجمه ترگمان]ویژگی روان زنانه آن است که به دنبال کسب اجازه از دیگران باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The French word for 'table' is feminine.
[ترجمه گوگل]کلمه فرانسوی «میز» زنانه است
[ترجمه ترگمان]کلمه فرانسه برای میز زنانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She used all her feminine wiles on Sam in order to get her way.
[ترجمه گوگل]او از تمام حیله‌های زنانه‌اش برای سام استفاده کرد تا بتواند راهش را بگیرد
[ترجمه ترگمان]او از همه شیوه های زنانه استفاده کرده بود تا راه خود را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Amelia's report describes the experience from a feminine point of view.
[ترجمه گوگل]گزارش آملیا این تجربه را از دیدگاه زنانه توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]گزارش آملیا این تجربه را از نقطه نظر زنانه توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. If you venture from "feminine" standards, you are labelled aggressive and hostile.
[ترجمه گوگل]اگر از معیارهای "زنانه" پیروی کنید، برچسب تهاجمی و خصمانه به شما داده می شود
[ترجمه ترگمان]اگر از استانداردهای \"زنانه\" استفاده می کنید، برچسب مهاجم و مهاجم را می زنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مونی (اسم)
female, feminine

زنان (اسم)
feminine, womenfolk, womankind

جنس زن (اسم)
woman, eve, feminine, womenfolk, womankind, gentle sex

مربوط بهجنس زن (صفت)
feminine

مادین (صفت)
feminine

انگلیسی به انگلیسی

• (grammar) female gender; word which marks the female gender
of the female sex; characteristic of a woman or women
feminine means relating to women or considered typical of or suitable for them.

پیشنهاد کاربران

بانوانه. [ ن ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه. همچون زنان. به رسم زنان. به آیین بانوان :
خواست تا بانوی فسانه سرای
آرد آیین بانوانه بجای.
نظامی.
متضاد masculine
عورتانه. [ ع َ / عُو رَ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن. زنانه. ( ناظم الاطباء ) .
ماچه. [ چ َ / چ ِ ] ( ص ) ماده ، مقابل نر. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . گویا فقط در خر الاغ مستعمل است. گاهی هم در سگ گفته می شود: ماچه خر. ماچه سگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
femina from : woman, female
feminine ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: زنانه
تعریف: ویژگی ای که در فرهنگ مردسالار برای ظاهر زن یا رفتار او قائل می شوند
زنانه
اکثرن توی متن صتوضیح داده شده بودن اما این نبود :
Feminine متضاد muscline

بپرس