معنی: ماده، زن، مؤنث، جنس ماده، نسوان، مونی، جانور ماده، زنانهمعانی دیگر: ماچه، لاس (در برابر: نر male)، وابسته به زنان، (در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی (در برابر : نرگی یا زبانه)، فرورفتگی، درز، دختر، (گیاه شناسی) بی بساک، بی پرچم، مادینه، مادگانی، (بخش) میوه زا، رجوع شود به: feminine، مونک
• (1)تعریف: any human being or animal of the sex that produces eggs or conceives and bears young.
• (2)تعریف: a woman or girl. • مشابه: woman
صفت ( adjective )مشتقات: femaleness (n.)
• (1)تعریف: belonging to the sex that produces and nurtures offspring.
• (2)تعریف: of or pertaining to female persons or to feminine qualities or behavior. • مشابه: woman
جمله های نمونه
1. female birds lay eggs
پرندگان ماده تخم می گذارند.
2. female donkey
ماچه الاغ
3. female thread
رزوه ی داخلی
4. a female dog
سگ لاس،ماده سگ
5. a female pilot
خلبان زن
6. a female plug
دوشاخه ی ماده
7. the female gender
جنس زن
8. the female members of the audience stood up
زنان حاضر در جلسه برخاستند.
9. in shakespeare's day, female roles were played by boys
در روزگار شکسپیر پسرها نقش زن ها را بازی می کردند.
10. upon seeing the female dog, the male dog became very excited
سگ نر با دیدن سگ ماده سخت هیجان زده شد.
11. two males and a female
دو مرد و یک زن
12. all of the professors are female
همه ی استادان زن هستند.
13. male lions are bulkier than female ones
نره شیرها از ماده شیرها هیکل دارترند.
14. this music has been composed for female voices
این موسیقی برای آواز زنانه تدوین شده است.
15. among lions the male is bigger than the female
در میان شیران،جنس نر درشت تر از جنس ماده است.
16. The female bird incubates the eggs for about sixteen days while the male brings food.
[ترجمه گوگل]پرنده ماده تخم ها را حدود شانزده روز جوجه کشی می کند در حالی که نر غذا می آورد [ترجمه ترگمان]پرنده ماده در حدود شانزده روز تخم می گذارد در حالی که مرد غذا می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The female sits on the eggs until they hatch.
[ترجمه مهناز مهرابی 💩] ماده ها روی تخم ها میخوابند
|
[ترجمه گوگل]ماده روی تخم ها می نشیند تا از تخم خارج شوند [ترجمه ترگمان]ماده روی تخم مرغ ها می نشیند تا وقتی که تخم ها باز می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The male sperm fertilizes the female egg.
[ترجمه snm] اسپرم مرد تخمک زن را بارور می کند.
|
[ترجمه مهناز مهرابی 💩] اسپرم از مرد است و تخمک مال زن است
|
[ترجمه گوگل]اسپرم مرد تخمک زن را بارور می کند [ترجمه ترگمان]اسپرم مذکر از تخم مرغ مونث استفاده میکنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Female kangaroos carry their young in pouches that are external to their bodies.
[ترجمه امیرعلی] کانگورو های مونث بچه های جوان خودرا در کیسه هایی که بیرون بدن آنهاست قرار می دهند
|
[ترجمه گوگل]کانگوروهای ماده بچههای خود را در کیسههایی که خارج از بدنشان است حمل میکنند [ترجمه ترگمان]کانگورو زن جوان خود را در pouches حمل می کنند که خارجی به بدنشان هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. He was accused of sexually molesting a female colleague.
[ترجمه H.s] او ( منظور مرد است ) متهم به تجاوز جنسی به یک زن شد
|
[ترجمه گوگل]او متهم به آزار جنسی یک همکار زن بود [ترجمه ترگمان]او متهم به تجاوز جنسی به یک هم کار زن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. He was brought up by pious female relatives.
[ترجمه Sh] او توسط اقوام و خویشاوندان زن پرهیزگار تربیت شد.
|
[ترجمه گوگل]او توسط اقوام و خویشاوندان زن متقی تربیت شد [ترجمه ترگمان]او توسط بستگان زن پارسا بار آورده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. The male bird is barely distinguishable from the female.
[ترجمه هستی لرستانی] پرنده نر ( مرد ) به سختی از پرنده ماده ( زن ) تشخیص داده میشود
|
[ترجمه گوگل]پرنده نر به سختی از ماده قابل تشخیص است [ترجمه ترگمان]پرنده نر به سختی تشخیص داده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. The female digs a pit in which to lay the eggs.
[ترجمه گوگل]ماده گودالی حفر می کند تا در آن تخم بگذارد [ترجمه ترگمان]زن ها چاله را می کنند که باید تخم ها را در آن نگه دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ماده (اسم)
abscess, article, material, matter, female, substance, stuff, point, clause, provision, paragraph, res, woman, metal
زن (اسم)
female, wife, carline, woman, distaff
مؤنث (اسم)
female, woman
جنس ماده (اسم)
female
نسوان (اسم)
female
مونی (اسم)
female, feminine
جانور ماده (اسم)
female, she
زنانه (صفت)
female, womanish, womanlike, womanly, wifely
انگلیسی به انگلیسی
• one of the female sex, girl, woman of or pertaining to the female sex; characteristic of the female sex; designed with a hollow or groove into which another part fits (machinery, electronics) you can refer to any creature that can produce babies from its body or lay eggs as a female . count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...a female toad. women and girls are sometimes referred to as females; some people find this use offensive. female means concerning or relating to women, or being a woman.
پیشنهاد کاربران
ماده. Female mosquito: پشه ی ماده
بانوانه. [ ن ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه. همچون زنان. به رسم زنان. به آیین بانوان : خواست تا بانوی فسانه سرای آرد آیین بانوانه بجای. نظامی.
زن / ماده مثال: There were both male and female participants in the study. در مطالعه، شرکت کنندگان هم زن و هم مرد بودند.
female معنی مونث میده. توی فارسی گاهی کلمه �زن� به عنوان صفت به کار میره مثلا �رئیس جمهور زن� در این مواقع توی انگلیسی به جای اینکه از woman - که noun هست - از female استفاده می کنن؛ مثلا "female president". همه اون چیزی که گفتم شامل حال کلمه male هم میشه.
ماچه. [ چ َ / چ ِ ] ( ص ) ماده ، مقابل نر. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . گویا فقط در خر الاغ مستعمل است. گاهی هم در سگ گفته می شود: ماچه خر. ماچه سگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
female ( جامعه شناسی ) واژه مصوب: جنس مؤنث تعریف: در نظریۀ فمینیسم، لفظی که در آن به تفاوت های جنسی صرفاً زیست شناختی توجه شده است نه به زن در موقعیت و ساختار اجتماعی
female: مونث girl or woman: زن یا دختر
Adjective of girls or women مونث ، دختر یا زن ، ماده A female bird:یک پرنده ماده کانون زبان ایران
زن، مونث، Of girl or woman
هو زن ، مونث
زن یا دختر ، مونث Of girls or women
زنانه
این جمله با کلمه female درسته؟ I take a blue female dress for my friend`s birthday.