fellowship

/ˈfeloʊʃɪp//ˈfeləʊʃɪp/

معنی: رفاقت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، عضویت، هم صحبتی
معانی دیگر: مصاحبت، همدمی، هم سخنی، هم نشینی، رستاد، وراشتاد، اخوت، انجمن، جامعه، جمعیت، همبود، کمک هزینه ی آموزشی، بورس تحصیلی، معاشرت کردن، پژوهانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being fellows.
مترادف: association, companionship, company, comradeship, friendship
مشابه: camaraderie, esprit de corps, fraternity, intimacy, reciprocity, sisterhood, togetherness

(2) تعریف: brotherhood or companionship.
مترادف: association, companionship, company, comradeship, friendship
مشابه: brotherhood, camaraderie, esprit de corps, fraternity, intimacy, reciprocity, society, togetherness

(3) تعریف: a community sharing common tastes and interests.
مترادف: association, circle, community, society
مشابه: affiliation, communion, fraternity, party

(4) تعریف: a grant or stipend given to scholars to further their studies.
مشابه: award, grant, scholarship, stipend, subsidy

جمله های نمونه

1. their fellowship in crime
همدستی آنان در تبهکاری

2. he enjoyed the fellowship of other poets
او از هم نشینی با شعرای دیگر لذت می برد.

3. i received a fellowship in the field of english literature
من در رشته ی ادبیات انگلیسی بورس تحصیلی دریافت کردم.

4. we must learn to live in fellowship with nature and other creatures
بایستی بیاموزیم که با طبیعت و موجودات دیگر همزیستی کنیم.

5. Love and lordship like no fellowship.
[ترجمه گوگل]عشق و ربوبیت مانند هیچ رفاقتی نیست
[ترجمه ترگمان]عشق و اربابی مثل هیچ دوستی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Love and lordship never like fellowship.
[ترجمه گوگل]عشق و ربوبیت هرگز دوستی ندارند
[ترجمه ترگمان]عشق و لرد هرگز مثل دوستی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Regular outings contribute to a sense of fellowship among co-workers.
[ترجمه گوگل]گردش‌های منظم به ایجاد حس هم‌نشینی در بین همکاران کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]گردش های منظم باعث حس دوستی میان همکاران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At Merlin's instigation, Arthur founds the Fellowship of the Round Table.
[ترجمه گوگل]به تحریک مرلین، آرتور انجمن میز گرد را تأسیس کرد
[ترجمه ترگمان]در تحریک (مرلین)، آرتور، انجمن یاران میزگرد را پایه گذاری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a strong feeling of fellowship amongst the members of the team.
[ترجمه گوگل]احساس همراهی شدیدی در بین اعضای تیم وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در میان اعضای تیم احساس strong وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was offered a research fellowship at Clare College.
[ترجمه گوگل]به او بورسیه تحقیقاتی در کالج کلر پیشنهاد شد
[ترجمه ترگمان]در دانشگاه Clare به او کمک هزینه تحقیقاتی داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You'll lose your fellowship if you do that.
[ترجمه گوگل]اگر این کار را انجام دهید، مشارکت خود را از دست خواهید داد
[ترجمه ترگمان]اگر این کار را بکنی، fellowship از دست خواهی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His brother is a member of a youth fellowship.
[ترجمه گوگل]برادرش عضو انجمن جوانان است
[ترجمه ترگمان]برادرش یکی از اعضای انجمن جوانان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A research fellowship came up at Girton and I applied for it and got it.
[ترجمه گوگل]یک بورسیه تحقیقاتی در گیرتون آمد و من برای آن درخواست دادم و آن را دریافت کردم
[ترجمه ترگمان]یه شرکت تحقیقاتی اومد تو \"Girton\" و من براش درخواست دادم و گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He received a gold medal from the Artists' Fellowship in New York.
[ترجمه گوگل]او مدال طلا را از انجمن هنرمندان در نیویورک دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او مدال طلا را از انجمن هنرمندان در نیویورک دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفاقت (اسم)
camaraderie, friendship, amity, comradeship, fellowship, good fellowship

کمک هزینه تحصیلی (اسم)
grant, fellowship

دوستی (اسم)
sodality, friendship, fellowship, fraternity

عضویت (اسم)
fellowship, membership

هم صحبتی (اسم)
fellowship

انگلیسی به انگلیسی

• association, society; brotherhood; companionship; position of fellow (at a university); research grant
fellowship is a feeling of friendship that people have when they are doing something together.
a fellowship is a group of people that join together for a common purpose.

پیشنهاد کاربران

رفاقت ، دوستی ، اخوت 2. همدلی. همدردی. محبت 3. معاشرت 4. انجمن. جامعه. جمعیت 5. عضویت 6. بورس. کمک هزینه 7. دستیار ( اموزشی یا پژوهشی )
مثال:
a community bound together in fellowship
اجتماع با همدیگر در همدلی ملتزم شدند.
the church fellowship
جامعه ی کلیسا
انجمن
معاشرت و دوستانه، به ویژه بین افرادی که وجه مشترکی دارند.
کمک هزینه ای است که به دانشجویان ممتاز تعلق میگیرد.
منبع: کتابچه اصطلاحات اپلای موسسه ابرودین ( تاریخ انتشار: خرداد ۱۴۰۲ )
به معنی � انجمن مردمی� یا �مشارکت مردمی�
برای مثال: the fellowship program یعنی برنامه مشارکت مردمی یا برنامه انجمن مردمی
a company of equals or friends : ASSOCIATION
رفاقت
فرصت مطالعاتی
سلام و درود و با نام و یاد خدا
گاهی معنای همکار می ده
یاران
The fellowship of the Ring
یاران حلقه ( ارباب حلقه ها )
کمک هزینه تحصیلی
یاری
دوره تخصصی تکمیلی ( فلوشیپ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس