سقوط کردن ، به زمین افتادن
The handle of the door was so loose that it almost fell off
The rapper who fell off : رپری که ( از نظر اعتبار و آوازه و محبوبیت ) زمین خورد.
منظور از fall off در اینجا همان از دست دادن محبوبیت و هواداران است.
منظور از fall off در اینجا همان از دست دادن محبوبیت و هواداران است.
fall off به معنی سقوط از روی چیزی هست اما fall down سقوط از ارتفاع هست نه از روی چیزی
The picture that you hung up last night fell down this morning
چیزی زیر قاب عکس نبوده که افتاده در اینجا
... [مشاهده متن کامل]
Andrea dropped back to third place when she fell off her bike
در اینجا از روی صندلی دوچرخه افتاده
چیزی زیر قاب عکس نبوده که افتاده در اینجا
... [مشاهده متن کامل]
در اینجا از روی صندلی دوچرخه افتاده
افتادن از روی چیزی
افتادن، سقوط کردن، زمین افتادن
She fell off the ladder
از نربودن افتاد.
از نربودن افتاد.
زمین خوردن، افتادن از روی یک وسیله ای
سقوط کرد یا افتاد مثل : fell off the wall که یعنی از دیوار افتاد
I fell off a rock یعنی: من از یک صخره سقوط کردم.
محو شدن ، مثل Fell off the map ( از نقشه محو شدن )
به زمین افتاد☺
سقوط نمود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)