fell

/ˈfel//fel/

معنی: سنگ دل، بیدادگر، بریدن و انداختن، بزمین زدن، انداختن، قطع کردن
معانی دیگر: زمان گذشته ی فعل : fall، برزمین انداختن، زمین زدن، (درخت) بریدن، اوژندن، (خیاطی) زیر دوزی کردن سجاف، وحشی، سبع، خونخوار، ظالم، ستمگر، مهلک، کشنده، کاری، پوست حیوان، تخته ی پوست، (انگلیس)، بیابان، مهیب

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense of fall.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fells, felling, felled
مشتقات: fellable (adj.), feller (n.)
(1) تعریف: to cut or strike down.
مشابه: chop, fall

- He is felling trees for firewood.
[ترجمه @m_h_a_m_f] او درحال قطع کردن درختان برای هیزم است.
|
[ترجمه گوگل] او در حال قطع درختان برای هیزم است
[ترجمه ترگمان] او در حال قطع درختان برای هیزم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cut or strike down, or kill, as in combat.
مشابه: drop, fall

(3) تعریف: to finish (a seam) by turning under the raw edges and stitching them down.
صفت ( adjective )
مشتقات: fellness (n.)
(1) تعریف: fierce or ruthless.

(2) تعریف: destructive or fatal.
مشابه: fatal
اسم ( noun )
• : تعریف: an animal hide; pelt.
مشابه: hide, skin

جمله های نمونه

1. a fell poison
زهر کاری

2. ali fell from the ladder
علی از نردبان افتاد.

3. he fell down and broke his ivories
او افتاد و دندانش (دندان هایش) شکست.

4. he fell down and busted his arm
افتاد و دستش شکست.

5. he fell down and slithered over sharp stones
به زمین افتاد و روی سنگ های تیز لیز خورد.

6. he fell down from the height of the tower
او از بالای برج پایین افتاد.

7. he fell down the balcony
او از بالکن افتاد.

8. he fell down the stairs and hurt his back
از پله ها افتاد و کمرش آسیب دید.

9. he fell down the stairs but he is all right
از پله ها افتاد ولی سالم ماند.

10. he fell from the zenith of loftiness to the nadir of wretchedness
از اوج رفعت به حضیض ذلت افتاد.

11. he fell headlong into the pool
او از سر افتاد توی استخر.

12. he fell ill and died
او بیمار شد و مرد.

13. he fell into disfavor with his patron
او از چشم اربابش افتاد.

14. he fell over the cliff
از روی صخره افتاد.

15. he fell overboard
از لبه ی کشتی افتاد.

16. he fell overboard and drowned
او از روی کشتی افتاد و غرق شد.

17. he fell prone upon the ground and drank from the brook
او روی زمین دمر شد و از جوی آب نوشید.

18. he fell to the ground with a thump
تالاپ افتاد روی زمین.

19. his fell enemy
دشمن جان او

20. it fell into the pool with a plump
با صدای تالاپ توی حوض افتاد.

21. jaffar fell into the pool
جعفر در استخر افتاد.

22. mehri fell and scraped her knee
مهری افتاد و زانویش خراشیده شد.

23. naheed fell and gave her ankle a wrench
ناهید افتاد و مچ پایش پیچ خورد.

24. parvin fell and sprained her ankle
پروین افتاد و مچ پایش ضرب دید.

25. prices fell
قیمت ها پایین آمد.

26. she fell and wrenched her ankle
او افتاد و مچ پایش پیچ خورد.

27. she fell but her injuries were not serious
او افتاد ولی صدمات وارده به وی وخیم نبود.

28. she fell but was not injured
او افتاد ولی گزندی ندید.

29. she fell downstairs
از پله ها افتاد.

30. she fell in love with her teacher
او عاشق معلمش شد.

31. she fell insensible
او از هوش رفت.

32. she fell into a rage and threw all of the dishes out of the window
از کوره در رفت و همه ظرف ها را از پنجره بیرون انداخت.

33. she fell off the rock and plunged into the river
از صخره پرت شد و در رود افتاد.

34. she fell plump into the river
او تالاپی افتاد توی رودخانه.

35. she fell scrabbling on the dirt and begging
بر خاک چنگ می زد و التماس می کرد.

36. she fell sheer into the river
صاف افتاد توی رودخانه.

37. she fell to the ground in a faint
با حالت غش برزمین افتاد.

38. she fell with a dull thud
او با صدای خفه ای افتاد (تلپی افتاد).

39. they fell in love the instant they met
آنان به مجرد ملاقات عاشق هم شدند.

40. they fell prostrate at the feet of the emperor
جلو پای امپراتور به سجده افتادند.

41. to fell an opponent with one blow
حریف را با یک ضربه برزمین افکندن

42. again he fell on his face in the mud and they gave him the laugh
او دوباره با صورت توی گل ها افتاد و مورد تمسخر قرار گرفت.

43. france also fell without much resistance
فرانسه نیز بدون مقاومت زیاد تسخیر شد.

44. his eye fell on a foreign word
چشمش به یک واژه ی خارجی افتاد.

45. his son fell into the lake and drowned
پسرش افتاد توی دریاچه و غرق شد.

46. intense sadness fell upon me again
حزن شدید دوباره بر من مستولی شد.

47. ripe peaches fell squashing to the ground
هلوهای رسیده به زمین می افتادند و له می شدند.

48. that city fell in a. d. 90
آن شهر در سنه ی نود میلادی سقوط کرد.

49. the basket fell down and the apples scattered on the sidewalk
سبد افتاد و سیب ها در پیاده رو پراکنده شدند.

50. the building fell
ساختمان فروریخت.

51. the car fell on its side and two men sprawled out
اتومبیل چپه شد و دو مرد از آن بیرون خزیدند.

52. the child fell down and skinned his knee
کودک افتاد و پوست زانویش ورآمد.

53. the child fell into a deep sleep
کودک به خواب ژرفی فرو رفت.

54. the dog fell into a mire and began to sink
سگ توی باتلاق افتاد و شروع کرد به فرورفتن.

55. the glass fell and broke into a thousand pieces
لیوان افتاد و هزار تکه شد.

56. the glass fell and broke into slivers
لیوان افتاد و ریز ریز شد.

57. the government fell
دولت سقوط کرد.

58. the man fell on the ground
مرد بر خاک افتاد.

59. the news fell from his lips
خبر از لبانش پرید.

60. the play fell flat
ترفند با شکست مواجه شد.

61. the radio fell to the ground and went completely haywire
رادیو بر زمین افتاد و کاملا خراب شد.

62. the rocket fell short of the target
موشک به هدف نرسید.

63. the samovar fell on mahvash and scalded half of her body
سماور روی مهوش افتاد و نیمی از تن او را سوزاند.

64. the school fell upon evil days
مدرسه به روز بدی افتاد.

65. the temperature fell rapidly
حرارت به سرعت کاهش یافت.

66. the tooth fell off by itself
دندان خودبخود افتاد.

67. the wire fell on him and he was electrocuted
سیم روی او افتاد و او در اثر برق گرفتگی درگذشت.

68. when paris fell
هنگامی که پاریس سقوط کرد

69. (in) one fell swoop
(با) یک حمله ی ویرانگر،(در) یک عمل قاطع و موفقیت آمیز،یک باره

70. little strokes fell great oaks
با ضربه های کوچک می توان درخت بلوط را فرو افکند،قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

مترادف ها

سنگ دل (صفت)
unholy, callous, unfeeling, implacable, obdurate, ungodly, fell, inexorable, stony, hard-hearted, stony-hearted

بیدادگر (صفت)
cruel, fell

بریدن و انداختن (فعل)
fell

بزمین زدن (فعل)
floor, fell, overbear

انداختن (فعل)
drop, relegate, souse, put, hitch, toss, launch, cast, sling, thrust, lay away, fell, throw, fling, hurl, hurtle, delete, omit, shovel, hew, jaculate

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

تخصصی

[زمین شناسی] کم پوشش الف) اصطلاح رایج در اسکاتلند و شمال انگلستان برای دامنه کوه یا کوهپایه خشک و لم یزرع. ب) اصطلاح رایج در انگلستان برای بخشهای مرتفع یک زمین بایر.
[] تپه(مصطلح در شمال انگلستان)

انگلیسی به انگلیسی

• animal skin; moorland; flat seam (sewing); number of trees cut in a season
knock down, chop down (a tree); sew the edge of a seam down flat
fierce, terrible, ruthless, cruel; destructive; deadly
fell is the past tense of fall.
if you fell a tree, you cut it down.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Extremely cruel or deadly; lethal ☠️
🔍 مترادف: Cruel
✅ مثال: The fell disease spread quickly through the village, causing widespread fear.
انداختن ، افتادن معنی اصلیش اینه ولی در موارددیگه و به خصوص بعضی از اصطلاح ها استفاده میشه و توجه کنید که fall و fell هردوتاشون معنی افتادن یا انداختن رو میده.
۱ - بی رحم، سنگدل Evil , Cruel
۲ - تپه hill
۳ - گذشته افتادن، انداختن
Fell and grim inside but wery
fell ( v ) =قطع کردن
سنگ دل
Past of fall. For example:I fell in love
انداختن یا افتادن
مثل روی زمین افتادن
فعل گذشته ی fall
fall افتادن یا فصل پاییز
بریدن - قطع کردن
The wedding day fell to third mourning
روز عروسی که به سوم روز عروسی به سومین عزاداری افتاد
The wedding day fell to third mourning
روز عروسی که به سوم روز عروسی به سومین عزاداری افتاد
عزاداری افتاد
چیزی که قبلاً از روی چیزی افتاده
انداختن
کاهش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس