• (1)تعریف: an instance or condition of great happiness; bliss. • مشابه: bliss
- Her felicity on the occasion of her daughter's graduation was greater than any feeling of happiness that she'd experienced before.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] نیک بختی او در مراسم فارغ التحصیلی دخترش بیش از هر خوشحالی بود که پیش از آن تجربه کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] شادی او به مناسبت فارغ التحصیلی دخترش از هر احساس شادی که قبلاً تجربه کرده بود بیشتر بود [ترجمه ترگمان] سعادت او در مراسم فارغ التحصیلی دخترش بیشتر از هر احساس خوشبختی بود که قبلا تجربه کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: a cause or source of great happiness. • مشابه: joy
• (3)تعریف: a talent for appropriate and pleasing behavior, esp. expression, or a display of this talent.
- a felicity of speech
[ترجمه sara] فصاحت سخن
|
[ترجمه گوگل] سعادت گفتار [ترجمه ترگمان] این هم یک جور نطق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. felicity in this and the next life
سعادت دنیا و آخرت
2. her sole felicity were her children
یگانه خوشی او بچه هایش بودند.
3. Human felicity is produced not so much by great pieces of good fortune that seldom happen, as by little advantages that occur every day.
[ترجمه گوگل]سعادت انسان نه آنقدر از خوش اقبالی که به ندرت اتفاق میافتد، بلکه از مزایای کوچکی که هر روز رخ میدهد، حاصل میشود [ترجمه ترگمان]سعادت انسانی آن قدرها هم از موهبت بزرگی نیست که به ندرت اتفاق می افتد، و با مزایایی که هر روز رخ می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Did Laurie know something, and hold it over Felicity?
[ترجمه گوگل]آیا لوری چیزی می دانست و آن را روی فلیسیتی نگه داشت؟ [ترجمه ترگمان]آیا لاری چیزی می دانست و آن را روی فلیسیتی نگه می داشت؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. As a songwriter, he combined great linguistic felicity with an ear for a tune.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ترانه سرا، لذت زبانی عالی را با گوش برای یک آهنگ ترکیب کرد [ترجمه ترگمان]او به عنوان یک آهنگساز، felicity زبانی عالی را با یک گوش برای یک آهنگ ترکیب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Felicity seemed pleased at the suggestion.
[ترجمه گوگل]فلیسیتی از این پیشنهاد راضی به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید از این پیشنهاد خوشش امده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Felicity Maxwell stood by the bar and ordered a glass of wine.
[ترجمه گوگل]فلیسیتی ماکسول کنار بار ایستاد و یک لیوان شراب سفارش داد [ترجمه ترگمان]فلیسیتی ماکسول کنار بار ایستاد و یک لیوان شراب سفارش داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. With this felicity of thinking, they easily bridged the physical and social sciences, from biology to psychology to sociology.
[ترجمه گوگل]با این سعادت تفکر، آنها به راحتی پل علوم فیزیکی و اجتماعی، از زیست شناسی گرفته تا روانشناسی و جامعه شناسی را به هم رساندند [ترجمه ترگمان]با این felicity تفکر، آن ها به آسانی علوم جسمی و اجتماعی را از زیست شناسی به روانشناسی به جامعه شناسی پیوند می زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Felicity loves it too, and probably takes far better care of it than I ever did.
[ترجمه گوگل]فلیسیتی نیز آن را دوست دارد و احتمالاً بهتر از من از آن مراقبت می کند [ترجمه ترگمان]فلیسیتی هم اون رو دوست داره و احتمالا بیشتر از همیشه از من مراقبت می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Felicity replaced the blotter and strolled out on to the terrace.
[ترجمه گوگل]فلیسیتی بلاتر را جایگزین کرد و به سمت تراس رفت [ترجمه ترگمان]فلیسیتی خشک کن را سر جایش گذاشت و به طرف ایوان رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In the weeks to come, Felicity would show me patches sewn together by hand.
[ترجمه گوگل]در هفته های آینده، فلیسیتی تکه هایی را به من نشان می داد که با دست به هم دوخته شده بودند [ترجمه ترگمان]در هفته های آینده، فلیسیتی به من لکه های نور را نشان می داد که با دست به هم دوخته شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Felicity did not arrive from Herefordshire until Wednesday afternoon.
[ترجمه گوگل]فلیسیتی تا بعد از ظهر چهارشنبه از هرفوردشایر نرسید [ترجمه ترگمان]فلیسیتی تا بعد از ظهر امروز از \"Herefordshire\" نرسیده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He demonstrated a concern for the felicity of his children.
[ترجمه گوگل]او نسبت به سعادت فرزندانش ابراز نگرانی کرد [ترجمه ترگمان]او برای سعادت of نگرانی خود را به نمایش گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Felicity was forced to witness each execution, then was beheaded.
[ترجمه گوگل]فلیسیتی مجبور شد شاهد هر اعدام باشد، سپس سر بریده شد [ترجمه ترگمان]، فلیسیتی مجبور بود که شاهد هر مرگی باشه بعد سرش رو قطع کردن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Flora recollected Irena's consternation with satisfaction and Felicity Green's irritation with glee.
[ترجمه Edris nozari] فلورا به یاد آورد بهت ارینا را با خوشی و رضایت تحریک و شادیه گرین
|
[ترجمه گوگل]فلورا با رضایت خاطر حیرت ایرنا و عصبانیت فلیسیتی گرین را با خوشحالی به یاد آورد [ترجمه ترگمان]فلورا دیگر با رضایت خاطر و خشم فلیسیتی را با خوشحالی به یاد آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• happiness, joy; source of happiness; state of happiness; talent, ability felicity is great happiness and pleasure; a formal or literary word. felicity is also the quality of being good, pleasant, or desirable; a formal or literary word. felicities are particularly suitable or well-chosen remarks; a formal or literary word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Intense happiness or joy; bliss 😊 🔍 مترادف: Happiness ✅ مثال: She expressed her felicity at the news of her promotion with a big smile.
در فرهنگ هزاره : سرور - بهجت ( در مورد بیان، سخن ) لطافت، شیرینی، زیبایی
بخت خوب سعادت برکت giant star ستاره بزرگ درخشان ناهید ، زهرهVenus as the evening star ( just after sunset when it glows ) noun planet when seen at sunset in the western sky ( especially the planet Venus ) ... [مشاهده متن کامل]
ونوس به عنوان ستاره شب ( فقط پس از غروب آفتاب زمانی که آن را درخشش ) اسم سیاره زمانی که در غروب خورشید در آسمان غربی دیده می شود ( به ویژه سیاره زهره )