felicitous

/fəˈlɪsətəs//fəˈlɪsɪtəs/

به موقع، بجا، درخور، به هنگام، شایسته، مناسب، خوش بیان، بلیغ، فصیح، گزیده گوی، مقتضی، لطیف، شیرین، ماهرانه، سعادت امیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: felicitously (adv.), felicitousness (n.)
(1) تعریف: well-suited or apt; very appropriate.
متضاد: infelicitous
مشابه: apposite, appropriate, propitious

- Her felicitous choice of words helped to relieve the tension.
[ترجمه گوگل] انتخاب خوش شانس او ​​از کلمات به کاهش تنش کمک کرد
[ترجمه ترگمان] انتخاب واژه های مناسب او به تسکین تنش کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: very pleasant or agreeable.
متضاد: infelicitous
مشابه: blessed, pleasant, pleasing, propitious

- Her husband's getting leave in time for the child's birth was a felicitous turn of events.
[ترجمه گوگل] مرخصی به موقع شوهرش برای تولد فرزند، یک رویداد مبارک بود
[ترجمه ترگمان] ورود شوهرش به موقع برای تولد کودک یک دوره فرخنده از وقایع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. felicitous remarks
اظهارات بجا

2. Nationalization is a word which is neither very felicitous nor free from ambiguity.
[ترجمه گوگل]ملی شدن واژه ای است که نه بسیار شادی آور است و نه خالی از ابهام
[ترجمه ترگمان]واژه \"Nationalization\" واژه ای است که از ابهام برخوردار نیست و نه از ابهام آزاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her choice of music is felicitous.
[ترجمه Ali.m] انتخاب موسیقیش شایسته است
|
[ترجمه گوگل]انتخاب موسیقی او مبارک است
[ترجمه ترگمان]انتخاب موسیقی برای او felicitous است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her prose style is not always felicitous; she tends to repetition.
[ترجمه گوگل]سبک نثر او همیشه خوشایند نیست او تمایل به تکرار دارد
[ترجمه ترگمان]سبک نثر او همیشه فرخنده نیست؛ او به تکرار تمایل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A felicitous footnote to that incident is that he got his cake after all.
[ترجمه گوگل]یک پاورقی خوشحال کننده برای آن حادثه این است که او بالاخره کیک خود را گرفت
[ترجمه ترگمان]در مورد این واقعه، در مورد این حادثه، او هم cake را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Victory is both a felicitous dip of the head and a glorious obeisance towards the changed life that will surely follow it.
[ترجمه گوگل]پیروزی هم فرورفتن شادی سر است و هم تعظیم باشکوهی در برابر زندگی تغییر یافته ای که مطمئناً به دنبال آن خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]پیروزی در هر دو دوره فرخنده سر و اطاعت پرشکوه نسبت به زندگی تغییر یافته بود که قطعا از آن پیروی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Studying you, I note your limpid gaze, felicitous expression your dazzling waist.
[ترجمه گوگل]با مطالعه تو، نگاه زلال تو، بیان شادی بخش کمر خیره کننده تو را می بینم
[ترجمه ترگمان]نگاه limpid را می بینم که کمر dazzling را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On reflection the chess metaphor is not a felicitous one.
[ترجمه گوگل]با تأمل، استعاره شطرنج یک استعاره خوشحال کننده نیست
[ترجمه ترگمان]در انعکاس این استعاره شطرنج، واژه felicitous نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This wide disposition yielded felicitous effects of colour and tone which always fell pleasingly on the ear.
[ترجمه گوگل]این حالت گسترده تأثیرات دلپذیری از رنگ و لحن ایجاد می کرد که همیشه به طرز دلپذیری بر گوش می افتاد
[ترجمه ترگمان]این خلق و خوی wide به خوش بینی و رنگ و tone که همیشه در گوشش فرو می ریخت به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fingers of energy, disguised - a felicitous whim - as strands of your golden hair.
[ترجمه گوگل]انگشتان انرژی، مبدل - یک هوی و هوس لذت بخش - مانند تارهای موهای طلایی شما
[ترجمه ترگمان]انگشتانی از انرژی، تغییر قیافه - مانند رشته های تار موی طلایی شما -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He opened our proceedings in a felicitous speech.
[ترجمه گوگل]او جلسات ما را در یک سخنرانی شاد آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]سپس شروع به سخن کرد و شروع به سخن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The intensity is determined by a felicitous arrangement of the atomic energy levels.
[ترجمه گوگل]شدت با چیدمان خوب سطوح انرژی اتمی تعیین می شود
[ترجمه ترگمان]شدت این شدت با آرایش کامل سطوح انرژی اتمی تعیین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the felicitous phrase of New York University journalism professor Jay Rosen, WikiLeaks is "a stateless news organisation".
[ترجمه گوگل]به تعبیر مبارک جی روزن، استاد روزنامه نگاری دانشگاه نیویورک، ویکی لیکس "یک سازمان خبری بدون دولت" است
[ترجمه ترگمان]\"جی روزن\" استاد خبرنگاری دانشگاه نیویورک، \"جی Rosen\"، \"یک سازمان خبری بدون تابعیت\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Finally, he designs questionnaire And then abstracts felicitous non - financial indices by utilizing SPSS and statistical analysis.
[ترجمه گوگل]در نهایت پرسشنامه ای طراحی و سپس با استفاده از نرم افزار SPSS و تجزیه و تحلیل آماری، شاخص های غیر مالی موفق را چکیده می کند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، او پرسشنامه را طراحی می کند و سپس با استفاده از تجزیه و تحلیل آماری و آماری از شاخصه های غیرمالی غیرمالی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fitting, appropriate; characterized by happiness or good fortune, marked by felicity

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Well - suited or appropriate for the situation ✔️
🔍 مترادف: Appropriate, suitable
✅ مثال: Her felicitous remarks at the wedding made everyone smile
۱. بجا. به مورد. مناسب ۲. فصیح. بلیغ ۳. اهل فلاح و رستگاری
مثال:
One who purifies it is felicitous.
کسی که تزکیه می کند او رستگار است.
�قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : felicity
صفت ( adjective ) : felicitous
قید ( adverb ) : felicitously
رستگار
رستگار و سعادتمند
شاد و خوشحال
appropriate
مقتضی

بپرس