feels

جمله های نمونه

1. he feels he is licensed to do as he pleases
او می پندارد که اجازه دارد هرکاری دلش بخواهد بکند.

2. he feels that we should go
او فکر می کند که باید برویم.

3. it feels good to be home again
دوباره در موطن بودن خوب است.

4. she feels insecure about her marriage
او درباره ی ازدواجش نگران است.

5. the water feels warm
آب (به نظرم) گرم است.

6. a mother who feels antagonism towards her children
مادری که نسبت به فرزندانش احساس خصومت می کند

7. the modern mother feels embattled
مادر امروزی احساس می کند که در فشار است.

8. do you know how it feels to be hungry?
هیچ می دانی گرسنگی چه احساسی به انسان می دهد؟

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
احساسات شدید / موج احساسی / لحظه ی احساسی / حال و هوا
در زبان محاوره ای:
یه حس خاص گرفتتم / دلم ریخت / بغض کردم / خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( اینترنتی – واکنش احساسی مشترک ) :**
اصطلاحی برای توصیف لحظه ای از احساسات شدید، اغلب در پاسخ به محتوای احساسی، نوستالژیک، یا دردناک
مثال: That scene gave me all the feels.
اون صحنه همه ی حس ها رو ریخت سرم.
2. ** ( فرهنگ میم ها – همراه با تصویر یا GIF ) :**
اغلب با تصاویر واکنشی، میم ها، یا GIFهایی همراهه که حالت احساسی خاصی مثل گریه، بغض، یا لبخند تلخ رو نشون می دن
مثال: *[Sad Pikachu GIF]* — “Major feels. ”
پیکاچوی غمگین — �یه موج احساسی سنگین. �
3. ** ( جمع غیررسمی از "feelings" ) :**
شکل عامیانه و کوتاه شده ی *feelings* که در فضای دیجیتال برای بیان احساسات پیچیده یا غیرقابل توصیف استفاده می شه
مثال: I can’t even. Too many feels.
اصلاً نمی تونم—خیلی حس ریخته روم.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
emotions – vibes – mood – reactions – heartstrings – sentiment – soul hit
________________________________________
🔸 ریشه شناسی:
از واژه ی *feelings* گرفته شده، که در فرهنگ اینترنتی به صورت کوتاه شده ی *feels* درآمده.
از اوایل دهه ی ۲۰۱۰ در پلتفرم هایی مثل Tumblr، Reddit، و Twitter رایج شد و به ویژه در واکنش به محتوای احساسی یا نوستالژیک تثبیت شد.

به نظر رسیدن
حس کردن، ، احساس کردن، ، احساس یا احساسات
یعنی احساس کردن چیزی
احساس کردن. . . . .
مثل feels weak احساس ضعف
feels:احساس کردن
فعل گذرای feel در حالت feels به معنای حس کردن است و معنای با لمس احساس کردن را نمی دهد.
چیزی را لمس کردن احساس کردن
احساس چیزی داشتن
برگشت

درستش احساس میکند هست
احساسات
احساس کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)