feel spicy

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
۱. احساس جذاب بودن / تحریک پذیری داشتن ۲. حس جسارت، بازیگوشی یا شور و هیجان ۳. گاهی: احساس تندی یا گرما ( در معنای غذایی )
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – رفتاری ) : وقتی کسی حس می کنه جذابه، بازیگوشه، یا آماده ی تعامل های پرانرژی و گاهی رمانتیکه مثال: She’s feeling spicy tonight—look at that outfit! امشب حس جذاب بودن داره—نگاه کن به لباسش!
...
[مشاهده متن کامل]

2. ( جنسی – ضمنی ) : گاهی به صورت ضمنی به معنای تحریک شده یا آماده ی تعامل عاشقانه یا جنسی مثال: He said he was feeling spicy after that flirty text. گفت بعد از اون پیام عشوه دار حسابی حس اسپایسی گرفته بود.
3. ( غذایی – فیزیکی ) : در معنای تحت اللفظی، وقتی کسی غذای تند خورده و احساس گرما یا سوزش داره مثال: My mouth is burning—I’m feeling spicy! دهنم داره می سوزه—حس اسپایسی دارم!
🔸 مترادف ها:
flirty – bold – playful – turned on – energized – cheeky