feel oneself


احساس سلامتی کردن، مثل همیشه بودن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to be in a healthy frame of mind or physical condition; feel good.

پیشنهاد کاربران

حتماً Hossein جان! اصطلاح **“feel oneself”** یه عبارت محاوره ای، چندلایه، و گاهی دوپهلوه که بسته به زمینه ی استفاده، می تونه معنای مثبت، احساسی، یا حتی طنزآمیز داشته باشه. بیا دقیقاً طبق الگویی که دوست داری بررسیش کنیم:
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
### 🔹 واژه:
**Feel oneself**
( عبارت فعلی – غیررسمی، استعاری، چندمعنایی )
### 🔸 تلفظ و تلفظ فارسی:
/fiːl wʌnˈsɛlf/
فیل وانسِلف
- - -
### 🔸 معادل فارسی:
احساس خود بودن / حس خوب داشتن / سرحال بودن
در زبان محاوره ای:
رو فرم بودن، خودت بودن، حس خوب داشتن، خودتو حس کردن
- - -
### 🔸 تعریف ها:
1. ** ( روانی – احساسی ) :**
وقتی فرد دوباره حس تعادل، انرژی، یا اعتماد به نفس خودش رو پیدا می کنه
> مثال: *After a few days of rest, I finally feel myself again. *
> بعد از چند روز استراحت، بالاخره دوباره خودمو حس می کنم.
2. ** ( جسمی – سلامتی ) :**
وقتی فرد از بیماری یا خستگی رها می شه و به حالت طبیعی خودش برمی گرده
> مثال: *I’m starting to feel myself after that flu. *
> دارم کم کم به حالت عادی برمی گردم بعد اون آنفلوآنزا.
3. ** ( اعتماد به نفس – مثبت ) :**
وقتی کسی با انرژی، جذابیت، یا غرور خاصی رفتار می کنه؛ گاهی با لحن شوخی یا تحسین
> مثال: *Look at her walking in—she’s really feeling herself today. *
> ببین چطوری راه می ره—امروز واقعاً خودشو حس می کنه!
4. ** ( دوپهلو – جنسی یا طنزآمیز ) :**
در بعضی زمینه ها، ممکنه اشاره به لمس یا تحریک جنسی داشته باشه، ولی در بیشتر موارد معنای استعاری و مثبت داره
> مثال: *He was feeling himself in the mirror. *
> داشت خودشو تو آینه نگاه می کرد و حال می کرد با خودش.
- - -
### 🔸 مترادف ها:
- be back to normal
- be in the zone
- feel good
- be confident
- be on fire ( غیررسمی و پرانرژی )