feel bad

جمله های نمونه

1. I feel bad about the mistake.
[ترجمه افراز] بخاطر اون اشتباه ناراحتم ( عذاب وجدان دارم )
|
[ترجمه گوگل]من از اشتباه احساس بدی دارم
[ترجمه ترگمان] من در مورد اشتباه احساس بدی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't feel bad growing old. I am right behind you.
[ترجمه گوگل]از پیر شدن احساس بدی نکن من دقیقا پشتت هستم
[ترجمه ترگمان]پیر شدن احساس بدی نداشته باش من درست پشت سرت هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I will be strong enough to make you feel bad.
[ترجمه گوگل]من آنقدر قوی خواهم بود که به تو احساس بدی بدهم
[ترجمه ترگمان]اونقدر قوی میشم که احساس بدی بهم دست بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I feel bad enough without you constantly telling me how it was all my fault!
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی احساس بدی دارم بدون اینکه مدام به من بگویی این همه تقصیر من بود!
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی احساس بدی دارم که تو دائما به من میگی که همش تقصیر من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I feel bad about letting them down.
[ترجمه گوگل]از اینکه آنها را ناامید کرده ام احساس بدی دارم
[ترجمه ترگمان] احساس بدی دارم که اونا رو ناامید کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I feel bad about it.
[ترجمه گوگل]من از آن احساس بدی دارم
[ترجمه ترگمان]احساس بدی نسبت به آن دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Are you trying to make me feel bad?
[ترجمه گوگل]داری سعی میکنی حالم بد کنی؟
[ترجمه ترگمان]داری سعی می کنی حالم رو بد کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You don't have to feel bad about relaxing.
[ترجمه گوگل]نیازی نیست در مورد آرامش احساس بدی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]لازم نیست احساس بدی نسبت به آرامش داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I feel bad for Ann - she studied so hard for that test and she still didn't pass.
[ترجمه گوگل]من برای آن احساس بدی دارم - او برای آن آزمون خیلی درس خواند و هنوز موفق نشد
[ترجمه ترگمان]احساس بدی نسبت به آن پیدا کردم - او برای این آزمون سخت مطالعه کرد و او هنوز از آن عبور نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel bad that he's doing most of the work.
[ترجمه گوگل]من احساس بدی دارم که او بیشتر کار را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]احساس بدی دارم که او بیشتر کارها را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Why should I want to make you feel bad?
[ترجمه گوگل]چرا باید بخواهم حال تو را بد کنم؟
[ترجمه ترگمان]چرا باید بخوام تو احساس بدی داشته باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's silly to make yourself feel bad.
[ترجمه گوگل]این احمقانه است که به خود احساس بدی بدهی
[ترجمه ترگمان]احمقانه است که احساس بدی داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They feel bad about themselves for being so irritable, and bad about themselves for not being able to control it.
[ترجمه گوگل]آنها نسبت به خود احساس بدی دارند که بسیار تحریک پذیر هستند، و نسبت به خود بد هستند که نمی توانند آن را کنترل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نسبت به خودشان بد رفتاری می کنند و در مورد خودشان بد می دانند که نمی توانند آن را کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not feel well, feel ill; feel pity or sorrow

پیشنهاد کاربران

ناراحت شدن
متاسف بودن ( که دو معنی شرمسار بودن و یا ناراحت بودن در مورد موضوعی را می رساند )
دل کسی برای چیزی سوختن
احساس بدی داشتن

بپرس