feeble

/ˈfiːbl̩//ˈfiːbl̩/

معنی: ضعیف، ناتوان، سست، عاجز، نحیف، کم زور، ضعیف کردن
معانی دیگر: نزار، زار، بی حال، بی نا، ضغیف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: feebler, feeblest
مشتقات: feebly (adv.), feebleness (n.)
(1) تعریف: without strength or vigor, physically, mentally, or morally.
مترادف: delicate, faint, frail, impotent, pale, powerless, puny, weak
متضاد: lusty, mighty, robust, stout, strong, vigorous
مشابه: effete, fragile, infirm, languid, limp, run-down, sickly, wan

- He become increasingly feeble with old age, but his wife remained vigorous.
[ترجمه گوگل] او با پیری به طور فزاینده‌ای ضعیف می‌شد، اما همسرش همچنان سرسخت بود
[ترجمه ترگمان] با این سن و سال، روزبه روز ضعیف تر می شد، اما زنش قوی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking force or intensity, as sound or light.
مترادف: faint, pale, soft, thin, weak
متضاد: forceful, lusty
مشابه: gentle, low, mild, obscure, small, vague

- The weak kitten made only a feeble cry.
[ترجمه گوگل] بچه گربه ضعیف فقط یک گریه ضعیف در آورد
[ترجمه ترگمان] بچه گربه ضعیف فقط گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: insufficient or ineffective.
مترادف: deficient, faint, feckless, futile, inadequate, ineffective, inefficient, insufficient, pale, poor, powerless, unavailing, useless, weak
متضاد: effective, forceful
مشابه: effete, flimsy, hopeless, incompetent, lame, limp, puny, slipshod

- Uninterested in the game, he made only a feeble effort to learn how to play.
[ترجمه گوگل] او که علاقه ای به بازی نداشت، تنها تلاش ضعیفی برای یادگیری نحوه بازی انجام داد
[ترجمه ترگمان] uninterested در بازی فقط تلاش ضعیفی برای یاد گرفتن نحوه بازی کردن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a feeble attempt
سعی کم،کوشش ناچیز

2. a feeble light
نور کم سو،نور ضعیف

3. a feeble old man
پیرمرد نزار

4. that woman is so feeble that she can't walk
آن زن آنقدر نزار است که نمی تواند راه برود.

5. The feeble old man collapsed on the sidewalk.
[ترجمه گوگل]پیرمرد ضعیف در پیاده رو سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]پیرمرد ضعیف روی پیاده رو افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Superstitions is the religion of feeble minds.
[ترجمه گوگل]خرافات دین ذهن های ضعیف است
[ترجمه ترگمان]خرافات مذهب feeble است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is not enough to help the feeble up, but to support him after.
[ترجمه حامد] کمک کردن به رشد یک فرد ضعیف به تنهایی کافی نیست بلکه باید در ادامه هم او را حمایت کنید
|
[ترجمه گوگل]کمک به فرد ضعیف کافی نیست، بلکه حمایت از او پس از آن کافی است
[ترجمه ترگمان]این برای کمک به ضعیف شدن کافی نیست، بلکه به خاطر حمایت از او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He told them he was old and feeble and was not able to walk so far.
[ترجمه گوگل]او به آنها گفت که پیر و ضعیف است و قادر به راه رفتن نیست
[ترجمه ترگمان]به آن ها گفت که پیر و ضعیف است و قادر به راه رفتن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She ignored his feeble attempt at humour.
[ترجمه گوگل]او تلاش ضعیف او برای شوخ طبعی را نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان]از تلاش ضعیف خود در خلق و خوی او چشم پوشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a feeble, helpless old man.
[ترجمه گوگل]او پیرمردی ناتوان و ناتوان بود
[ترجمه ترگمان]او یک پیرمرد ضعیف و درمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She replied in but a feeble voice.
[ترجمه گوگل]او با صدایی ضعیف پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]زن با صدای ضعیفی جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The heartbeat was feeble and irregular.
[ترجمه گوگل]ضربان قلب ضعیف و نامنظم بود
[ترجمه ترگمان]ضربان قلب ضعیف و نامنظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His voice sounded feeble and far away.
[ترجمه گوگل]صدایش ضعیف و دور به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]صدایش ضعیف و دور به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I felt feeble when I was ill.
[ترجمه گوگل]وقتی مریض بودم احساس ضعف می کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی بیمار بودم احساس ضعف می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Observer found the play "a feeble rehash of familiar Miller themes".
[ترجمه گوگل]آبزرور نمایشنامه را «بازخوانی ضعیفی از مضامین آشنای میلر» یافت
[ترجمه ترگمان]ناظر نمایشنامه \"نمایش ضعیف موضوعات آشنا میلر\" را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He bleated out a feeble excuse.
[ترجمه گوگل]او یک بهانه ضعیف را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او یک بهانه ضعیف داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In view of the feeble health of the member, the delegation cut him out.
[ترجمه گوگل]با توجه به سلامت ضعیف عضو، هیئت او را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]با توجه به سلامت ضعیف اعضای هیات، این هیات او را اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She was too feeble to leave her room.
[ترجمه گوگل]او ضعیف تر از آن بود که اتاقش را ترک کند
[ترجمه ترگمان]او ضعیف تر از آن بود که اتاق خود را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She made a feeble effort to get to school on time.
[ترجمه گوگل]او تلاش ضعیفی کرد تا به موقع به مدرسه برسد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد به موقع به مدرسه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

ناتوان (صفت)
weak, feeble, asthenic, unable, incapable, impotent, invalid, sickly, infirm

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

عاجز (صفت)
cripple, blind, weak, feeble, unable, incapable

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

کم زور (صفت)
weak, feeble, spent

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

تخصصی

[زمین شناسی] ضغیف، کم زور، ناتوان، عاجز، سست، نحیف

انگلیسی به انگلیسی

• weak, frail; intellectually weak, morally weak; faint, lacking intensity
someone or something that is feeble has very little power, strength, or energy.
if you describe something that someone says as feeble, you mean that you think it is not very good, convincing or effective.

پیشنهاد کاربران

feeble ( adj ) ( fibl ) ( feebler, feeblest ) =very weak, e. g. a feeble old man. =not effective; not showing determination or energy, e. g. a feeble attempt to explain. feebly ( adv ) , feebleness ( n )
feeble
ضعیف، سست
adjective
[also more feeble; most feeble]
1 : very weak
a feeble old man
She's still feeble from her long illness.
We heard a feeble cry for help.
Business is suffering because of the feeble economy.
...
[مشاهده متن کامل]

synonyms see weak
2 : not good enough : not successful or effective
a feeble joke
He made a feeble attempt/effort to explain his behavior.
He offered a feeble excuse for his behavior.
“Dislike” is too feeble a word for how she feels about him.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enfeeble
✅️ اسم ( noun ) : feebleness
✅️ صفت ( adjective ) : feeble / enfeebled
✅️ قید ( adverb ) : feebly
مُردَنی
Feeble economy اقتصاد شکننده، Pheebo joke جوک بیمزه، feeble faith ایمان سست، ضعیف
Feeble Excuses
بهانه های واهی
چیزی که خوب و موثر نیست
unable
weak
بی رمق، بی بنیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس