صفت ( adjective )
حالات: feebler, feeblest
مشتقات: feebly (adv.), feebleness (n.)
حالات: feebler, feeblest
مشتقات: feebly (adv.), feebleness (n.)
• (1) تعریف: without strength or vigor, physically, mentally, or morally.
• مترادف: delicate, faint, frail, impotent, pale, powerless, puny, weak
• متضاد: lusty, mighty, robust, stout, strong, vigorous
• مشابه: effete, fragile, infirm, languid, limp, run-down, sickly, wan
• مترادف: delicate, faint, frail, impotent, pale, powerless, puny, weak
• متضاد: lusty, mighty, robust, stout, strong, vigorous
• مشابه: effete, fragile, infirm, languid, limp, run-down, sickly, wan
- He become increasingly feeble with old age, but his wife remained vigorous.
[ترجمه گوگل] او با پیری به طور فزایندهای ضعیف میشد، اما همسرش همچنان سرسخت بود
[ترجمه ترگمان] با این سن و سال، روزبه روز ضعیف تر می شد، اما زنش قوی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با این سن و سال، روزبه روز ضعیف تر می شد، اما زنش قوی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: lacking force or intensity, as sound or light.
• مترادف: faint, pale, soft, thin, weak
• متضاد: forceful, lusty
• مشابه: gentle, low, mild, obscure, small, vague
• مترادف: faint, pale, soft, thin, weak
• متضاد: forceful, lusty
• مشابه: gentle, low, mild, obscure, small, vague
- The weak kitten made only a feeble cry.
[ترجمه گوگل] بچه گربه ضعیف فقط یک گریه ضعیف در آورد
[ترجمه ترگمان] بچه گربه ضعیف فقط گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه گربه ضعیف فقط گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: insufficient or ineffective.
• مترادف: deficient, faint, feckless, futile, inadequate, ineffective, inefficient, insufficient, pale, poor, powerless, unavailing, useless, weak
• متضاد: effective, forceful
• مشابه: effete, flimsy, hopeless, incompetent, lame, limp, puny, slipshod
• مترادف: deficient, faint, feckless, futile, inadequate, ineffective, inefficient, insufficient, pale, poor, powerless, unavailing, useless, weak
• متضاد: effective, forceful
• مشابه: effete, flimsy, hopeless, incompetent, lame, limp, puny, slipshod
- Uninterested in the game, he made only a feeble effort to learn how to play.
[ترجمه گوگل] او که علاقه ای به بازی نداشت، تنها تلاش ضعیفی برای یادگیری نحوه بازی انجام داد
[ترجمه ترگمان] uninterested در بازی فقط تلاش ضعیفی برای یاد گرفتن نحوه بازی کردن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] uninterested در بازی فقط تلاش ضعیفی برای یاد گرفتن نحوه بازی کردن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید