صفت ( adjective )
مشتقات: federally (adv.)
مشتقات: federally (adv.)
• (1) تعریف: of or relating to a system of government in which a number of states are united under and recognize the authority of a central government, yet have their own governments as well.
- The founding fathers decided on a federal system of government for this country.
[ترجمه ب گنج جو] روش فدرالی یا همون ائتلافی رو برای فرمانروایی این کشور پدرهای قدیمی یا باصطلاح بنیانگزارمون بنا گذاشتن.|
[ترجمه گوگل] پدران بنیانگذار این کشور تصمیم به سیستم حکومت فدرال گرفتند[ترجمه ترگمان] بنیانگذاران در یک سیستم فدرال دولت برای این کشور تصمیم گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or relating to such a central authority, often as opposed to state or local authority.
- The president is the head of the federal government, whereas a governor is the head of a state government.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور رئیس دولت فدرال است، در حالی که فرماندار رئیس دولت ایالتی است
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور رئیس دولت فدرال است در حالی که فرماندار رئیس دولت ایالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور رئیس دولت فدرال است در حالی که فرماندار رئیس دولت ایالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There are federal, state, and local laws.
[ترجمه گوگل] قوانین فدرال، ایالتی و محلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] قوانین ایالتی، ایالتی و محلی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قوانین ایالتی، ایالتی و محلی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Harassing someone using the Internet is a federal crime.
[ترجمه Moon] ازار و اذیت کسی با استفاده از اینترنت یک جرم فدرال است|
[ترجمه گوگل] آزار و اذیت شخصی با استفاده از اینترنت یک جرم فدرال است[ترجمه ترگمان] فردی که از اینترنت استفاده می کند، یک جرم فدرال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید