fed up with

انگلیسی به انگلیسی

• had enough of; have no patience for someone or something

پیشنهاد کاربران

خسته شدن از
کلافه از. . .
به ستوه آمدن
جون به لب شدن از چیزی/سیر شدن از چیزی
سیر شده
خسته، بی حوصله، رنجیده، آزرده، بیزار از کسی یا چیزی
کلافه شدن
وقخی در زبان فارسی می خواهییم بگوییم ججونم به لبم رسیده خسته شدم یا کاسه صبرم لبریز شده این عبارت معادل مناسبی است.
صبرتون لبریز شده
خسته شدن ، کلافه شدن از چیزی،
خسته شدن از. . .
She is fed up with her life
از زندگی اش خسته شده است
( idiom - informal ) از چیزی خیلی خسته شدن - عصبانی شدن از چیزی ( چیزی که برای مدت طولانی ادامه داشته است )
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Merriam - Webster :
very tired of ( something ) : angry about ( something that has continued for a long time )
بیزارشدن
دلزده شدن
خسته شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس