1. she fed the dog on scraps
پس مانده ی خوراک ها را داد به سگ.
2. he was fed up with his life
او از جان خود سیر شده بود.
3. i am fed up with this crummy apartment
از این آپارتمان گند بیزارم.
4. i am fed up with this life
از این زندگی زده شده ام.
5. people became fed up with his dictatorship
مردم از زورگویی های او بیزار شدند.
6. she got fed up with the humdrum life of that remote town
از زندگی یکنواخت در آن شهر دورافتاده خسته شد.
7. nowadays,commercial advertising is fed to the people along with lots of razzmatazz and hype
این روزها تبلیغ های تجارتی با لفت و لعاب و گزافه پردازی زیادی به خورد مردم داده می شود.
8. the lake is fed by several springs
آب چندین چشمه به این دریاچه می ریزد.
9. they are better fed and better clothed than ever before
آنان از همیشه بهتر خوراک می خورند و لباس می پوشند.
10. the poor hunger but they are not fed
بینوایان گرسنگی می کشند اما به آنها خوراک داده نمی شود.
11. The barley is fed to the cattle.
12. The cattle are fed on barley.
13. The data are then fed into a computer.
[ترجمه گوگل] سپس داده ها به رایانه وارد می شوند
[ترجمه ترگمان] سپس داده ها در یک کامپیوتر تغذیه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 14. Bullets fed into a machine gun.
[ترجمه کیان ] اسلحه پر از گلوله بود.
1 | 0
[ترجمه گوگل] گلوله ها به یک مسلسل خوردند
[ترجمه ترگمان] گلوله ها به مسلسل تبدیل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 15. I'm fed up with living in the sticks.
[ترجمه گوگل] من از زندگی در چوب ها خسته شده ام
[ترجمه ترگمان] با چوب دست و پنجه نرم می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید