fecund

/ˈfekənd//ˈfekənd/

معنی: بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر، پراثر
معانی دیگر: گشن ور، گشنی، پربار، پر فرزند، فرآور، پرزاد، (مجازی) اندیشمند، پر اندیشه، زادمند، خلاق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of producing abundant fruit or offspring; fruitful; fertile.
متضاد: barren, sterile
مشابه: fertile, fruitful, productive, prolific

- These fecund bushes produced a good crop of blueberries.
[ترجمه گوگل] این بوته های بارور محصول خوبی از زغال اخته تولید کردند
[ترجمه ترگمان] این بوته ها، محصول خوبی از زغال آخته را تولید می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: capable of producing abundant creative or intellectual output; productive or creative.
مشابه: fertile, pregnant, productive, prolific

- The prolific novelist Charles Dickens possessed a fecund mind.
[ترجمه محمد مهدی] چارلز دیکنز ، رمان نویس پرکار ، ذهنی پربار داشت
|
[ترجمه گوگل] چارلز دیکنز، رمان نویس پرکار، ذهنی بارور داشت
[ترجمه ترگمان] نویسنده prolific چارلز دیکنز دارای ذهنی fecund بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fecund herds
گله های پر زاد و ولد

2. da vinci's fecund mind
مغز پر اندیشه ی داوینچی

3. The pampas are still among the most fecund lands in the world.
[ترجمه گوگل]پامپاها هنوز در میان بارورترین سرزمین های جهان هستند
[ترجمه ترگمان]The هنوز در میان the سرزمین های جهان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It has now become clear how extraordinarily fecund a decade was the 1890s.
[ترجمه گوگل]اکنون مشخص شده است که دهه 1890 یک دهه چقدر بارور بود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر مشخص شده است که چگونه یک دهه از دهه ۱۸۹۰ میلادی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Indeed, many of the women were unusually fecund.
[ترجمه گوگل]در واقع، بسیاری از زنان به طور غیرعادی بارور بودند
[ترجمه ترگمان]در واقع بسیاری از زن ها خیلی fecund
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And its business, of course, at this fecund point of the year, was that of survival - survival and reproduction.
[ترجمه گوگل]و کارش، البته، در این نقطه پربار سال، بقا بود - بقا و تولید مثل
[ترجمه ترگمان]و کسب وکار آن، البته، در این نقطه fecund سال، زنده ماندن و تولید مثل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The result was that Dahomean kings were very fecund, while ordinary Dahomean men were often celibate and barren.
[ترجمه گوگل]نتیجه این بود که پادشاهان داهومی بسیار بارور بودند، در حالی که مردان عادی داهومی اغلب مجرد و عقیم بودند
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بود که kings kings بسیار fecund بودند، در حالی که مردان معمولی Dahomean اغلب مجرد و خشک بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Kingsolver's fecund prose is always reader-friendly, though we are directed to her messages with too heavy a hand.
[ترجمه گوگل]نثر پربار کینگ سولوور همیشه خواننده پسند است، اگرچه ما با دستی بسیار سنگین به پیام های او هدایت می شویم
[ترجمه ترگمان]نثر fecund Kingsolver همیشه خواننده است، هر چند ما به پیام های او با دست بسیار سنگین هدایت می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With fecund and loose with the arenaceous qualitative soil with good drainage had better.
[ترجمه گوگل]با خاک بارور و سست با خاکی با کیفیت و دارای زهکش خوب بهتر بود
[ترجمه ترگمان]با fecund و شل شدن با خاک کیفی arenaceous با زه کشی خوب بهتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hope rawish sprout planting in fecund Ta Ti, Grown emerald green branches and leaves.
[ترجمه گوگل]کاشت جوانه خام در Ta Ti بارور، شاخه ها و برگ های سبز زمردی رشد کرده است
[ترجمه ترگمان]امید به جوانه زدن در fecund Ta Ti، شاخ و برگ های سبز زمردین و برگ ها جوانه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Large animals are less fecund than small ones.
[ترجمه گوگل]حیوانات بزرگ نسبت به حیوانات کوچک باروری کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]حیوانات بزرگ fecund از حیوانات کوچک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a fecund animal.
[ترجمه گوگل]این یک حیوان بارور است
[ترجمه ترگمان] این یه حیوون fecund
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They have a fecund soil.
[ترجمه گوگل]آنها خاک بارور دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک خاک fecund دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ultimate evolutionary victory, on the theistic hypothesis, does not go to the most ruthless exterminators and most fecund replicators.
[ترجمه گوگل]پیروزی نهایی تکاملی، بر اساس فرضیه خداباوری، به بیرحم ترین نابودگرها و بارورترین شبیه سازها نمی رسد
[ترجمه ترگمان]پیروزی تکاملی نهایی، براساس فرضیه خداباورانه به the ترین و most fecund تبدیل نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بارور (صفت)
fruitful, fertile, fecund, prolific, fructuous, parturient

حاصلخیز (صفت)
rich, fertile, fecund, prolific

برومند (صفت)
fertile, fecund

پرثمر (صفت)
fertile, fecund

پراثر (صفت)
fecund

انگلیسی به انگلیسی

• fertile; fruitful; productive
a living thing or place that is fecund is fertile or very productive; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fecundate
✅️ اسم ( noun ) : fecundity
✅️ صفت ( adjective ) : fecund
✅️ قید ( adverb ) : _
پر زاد و رود. [ پ ُ دُ ] ( ص مرکب ) که فرزند بسیار دارد. پرفرزند.

بپرس