features


معنی: سیما

جمله های نمونه

1. coarse features
اسباب صورت درشت

2. his features advertised his harsh and brutal nature
قیافه اش نهاد خشن و سبع او را بروز می داد.

3. his features betrayed distrust
عدم اعتماد از قیافه اش می بارید.

4. various features of his poetry
ویژگی های مختلف شعر او

5. fine facial features
اسباب صورت (چهره ی) ظریف

6. heavy facial features
اسباب صورت درشت و زمخت

7. her facial features were fine
اسباب صورت او (اجزای صورت او) ظریف بود.

8. the exterior features of this volcanic mountain
ویژگی های برونی این کوه آتشفشان

9. the general features of the plan
مشخصات کلی نقشه یا طرح

10. the key features of french cars
ویژگی های مهم اتومبیل های فرانسوی

11. this movie features our town's history
این فیلم (جنبه های مهم) تاریخ ما را نشان می دهد.

12. to introduce new features into a play
جنبه های نوینی را وارد یک نمایش کردن

13. a man with anthropoid features
مردی با اسباب صورت میمون مانند

14. a woman with regular features
زنی با اسباب صورت خوش ترکیب

15. one of the extrinsic features of this building
یکی از ویژگی های برونی این ساختمان

16. one of the likeable features of this book
یکی از ویژگی های دل پسند این کتاب

17. one of the main features of this book
یکی از جنبه های اصلی این کتاب

18. some of the salient features of her speech
برخی از نکات برجسته ی نطق او

19. the twins had exactly the same facial features
اسباب صورت دوقلوها کاملا یک جور بود.

مترادف ها

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

انگلیسی به انگلیسی

• parts of the face (i.e. the nose, mouth, etc.)

پیشنهاد کاربران

قیافه؛ چهره؛ صورت؛ رخسار؛ رخ
قابلیت ها، ویژگی ها، مشخصه ها، امکانات، گزینه ها، کارکردها، فاکتورها، بخش ها
یکی از دوستان نوشته اند امکانات، و 5 نفر دیسلایک کرده اند. جهت یادآوری مجدد، در خیلی از متونی که من ترجمه کرده ام، features به معنی امکانات و قابلیت ها هست. نمونه اش امکانات خودرو.
به معنای مشخصات مثلا
One of her features is that he has beard
وَجَنات ( قدیمی )
با توجه به دیکشنری اریانپور
فیلم - ویژگی - مشخصه - مقاله - برنامه - ارائه دادن - نقش داشتن
دارا بودن
دارای
از مشخصه و ویژگی هایش فلان چیز است
اثار
به نمایش گذاشتن - نشان دادن
this exhibition features paintings by contemporary artist
این نمایشگاه نقاشی هایی از هنرمندان امروز ی به نمایش میگذارد
فاکتورها
اثر مشخصه
quality or characteristic
قابلیت
خصوصیات صورت
مثل بینی و ابرو
She has nice features
اون خانمه صورت زیبایی داره
ویژگی ها. . .
در هوش مصنوعی به معنی ویژگی ها
ویژگی
( زمین شناسی ) : عوارض
دارا بودن یک بخش یا چیزی مهم
دارا
امکانات
توی دانش فنی تخصصی رشته صنایع فلزی به معنای ویژگی _بر جستگی است
خصوصیات
اجزای صورت
چهره
صورت ها
شکل و قیافه
عوامل
ویژگی ها ، خصوصیات یک انسان / چیز
علائم
اشکال، ابزار
خواص
ویژگی ها
اقدامات
جنبه ها
امکانات

دیگر اجزا یا موارد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس