featureless

/ˈfiːt͡ʃərləs//ˈfiːt͡ʃələs/

معنی: بدون سیما یا جنبه بخصوص
معانی دیگر: بدون سیمایاجنبه بخصوص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: lacking distinctive or interesting characteristics.

- featureless terrain
[ترجمه گوگل] زمین بی خاصیت
[ترجمه ترگمان] سرزمین های بی شکل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Singularity is almost invariably a clue. The more featureless and commonplace a crime is, the more difficult is it to bring it home.
[ترجمه گوگل]تکینگی تقریباً همیشه یک سرنخ است هر چه جنایت بی خاصیت تر و رایج تر باشد، آوردن آن به خانه دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]singularity تقریبا همیشه سر نخ است هر چیزی که در هر صورت و هر چیز پیش پاافتاده و بی شکل باشد، دشوارتر است که آن را به خانه بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Malone looked out at the grey-green featureless landscape.
[ترجمه گوگل]مالون به چشم انداز بی خاصیت خاکستری-سبز نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر مالون به منظره بی روح و بی شکل اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The countryside is flat and featureless.
[ترجمه گوگل]حومه شهر مسطح و بی خاصیت است
[ترجمه ترگمان]حومه شهر صاف و مسطح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was one of those featureless, slightly off-centre voices.
[ترجمه گوگل]این یکی از آن صداهای بی خاصیت و کمی دور از مرکز بود
[ترجمه ترگمان]این یکی از آن صداهای غیر یکنواخت و کمی دورتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the middle of these otherwise featureless plains is a striking range of mountains.
[ترجمه گوگل]در وسط این دشت‌های بی‌نظیر، رشته‌کوهی چشمگیر قرار دارد
[ترجمه ترگمان]در وسط این مناطق غیر یکنواخت، گستره وسیعی از کوه ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Individual films were separated by a 10 second featureless blue field.
[ترجمه گوگل]فیلم‌های منفرد با یک میدان آبی بدون ویژگی ۱۰ ثانیه‌ای از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان]فیلم های فردی با یک میدان آبی بی شکل ۱۰ ثانیه ای از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Down those featureless slopes the rainwater drained, forming streams and rivers that began to erode the rock.
[ترجمه گوگل]در پایین آن شیب های بی خاصیت، آب باران تخلیه شد و نهرها و رودخانه هایی را تشکیل داد که شروع به فرسایش سنگ کردند
[ترجمه ترگمان]از آن شیب های ناموزون، آب باران زه کشی شد، نهرها و رودخانه ها را تشکیل داد که سنگ ها را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For the rest, the terrain was mainly featureless sand with the dunes constantly moving.
[ترجمه گوگل]برای بقیه، زمین عمدتاً ماسه ای بی خاصیت با تپه های شنی دائماً در حال حرکت بود
[ترجمه ترگمان]برای بقیه، زمین به طور عمده بی شکل بود و تپه های شنی به طور پیوسته در حال حرکت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Everyone stared, their blank, featureless masks almost macabre.
[ترجمه گوگل]همه خیره شدند، ماسک های خالی و بی خاصیتشان تقریباً ترسناک بود
[ترجمه ترگمان]همه به چهره های سفید و بی شکل و بی شکل آن ها خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Out of a starting point in a constant featureless environment, life spontaneously diversified.
[ترجمه گوگل]زندگی از یک نقطه شروع در یک محیط بدون ویژگی ثابت، به طور خود به خود متنوع شد
[ترجمه ترگمان]از یک نقطه شروع در یک محیط یکنواخت ثابت، زندگی به طور خودبخود diversified می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The print itself is featureless and does nothing visually to capture the attention or involve the emotions.
[ترجمه گوگل]چاپ به خودی خود بی خاصیت است و هیچ کاری از نظر بصری برای جلب توجه یا درگیر کردن احساسات انجام نمی دهد
[ترجمه ترگمان]خود چاپ، یکنواخت است و هیچ چیز را به صورت بصری برای جلب توجه و یا درگیر کردن احساسات انجام نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet in the middle of these featureless plains snakes a striking range of peaks.
[ترجمه گوگل]با این حال، در وسط این دشت‌های بی‌نظیر، قله‌های شگفت‌انگیزی دیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، در وسط این دشت های متروک، در میان ماره ای بی شکل، ردیفی از قله های زیبا دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was flat, featureless coastline.
[ترجمه گوگل]این خط ساحلی صاف و بی خاصیت بود
[ترجمه ترگمان]این یک خط ساحلی مسطح و یکنواخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We trudged out onto a cobbled, sunbaked pan, featureless but for a rough semicircle of basalt rocks.
[ترجمه گوگل]ما به سرعت روی تابه ای سنگفرش شده و آفتاب پز شده، بی خاصیت اما به دنبال نیم دایره ای ناهموار از سنگ های بازالت رفتیم
[ترجمه ترگمان]با زحمت از روی سنگ فرش شده به راه افتادیم و به طرف یک تکه سنگ فرش شده که از سنگ های سیاه ساخته شده بود عبور کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lake Eyre might be the bleakest, most featureless place on Earth—a flat, arid salt sink in Australia with only the horizon to define its 700 square miles.
[ترجمه گوگل]دریاچه ایر ممکن است تاریک‌ترین و بی‌نظیرترین مکان روی زمین باشد - یک نمک‌دان خشک و مسطح در استرالیا که فقط افقی برای تعیین 700 مایل مربع آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دریاچه ایر ممکن است the، most مکان روی زمین باشد، نمک خشک و لم یزرع در استرالیا تنها با افق برای مشخص کردن ۷۰۰ مایل مربع آن در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدون سیما یا جنبه بخصوص (صفت)
featureless

انگلیسی به انگلیسی

• lacking distinctive features, uninteresting, drab
something that is featureless has no interesting features or characteristics.

پیشنهاد کاربران

بپرس