feasible

/ˈfiːzəbl̩//ˈfiːzəbl̩/

معنی: عملی، ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر
معانی دیگر: کردنی، کنش پذیر، شایند، باور کردنی، باورپذیر، باورین، مناسب، شایسته، سزاوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: feasibly (adv.), feasibility (n.), feasibleness (n.)
(1) تعریف: capable of being done, carried out, or brought about; likely to succeed.
متضاد: chimerical, impracticable, unfeasible
مشابه: possible, practicable, practical

- The project seemed quite feasible when they started, but they soon ran into an obstacle.
[ترجمه گوگل] این پروژه زمانی که آنها شروع کردند کاملاً عملی به نظر می رسید، اما به زودی با مانعی برخورد کردند
[ترجمه ترگمان] این پروژه وقتی شروع شد کاملا امکان پذیر بود، اما به زودی به یک مانع تبدیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Finishing by March is a feasible objective in our opinion.
[ترجمه گوگل] به نظر ما پایان کار تا مارس یک هدف عملی است
[ترجمه ترگمان] پایان دادن به ماه مارس یک هدف عملی در نظر ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: capable of being used; fit or suitable.
متضاد: unfeasible
مشابه: practical

- Solar energy seems a feasible alternative in this desert region.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد انرژی خورشیدی یک جایگزین عملی در این منطقه بیابانی باشد
[ترجمه ترگمان] انرژی خورشیدی یک جایگزین شدنی در این منطقه بیابانی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: likely to be true or to be confirmed; plausible.
متضاد: implausible, unfeasible
مشابه: plausible, possible

- Missing the bus seemed like a feasible explanation for his lateness.
[ترجمه گوگل] از دست دادن اتوبوس توضیحی عملی برای تاخیر او به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] گم شدن اتوبوس به نظر یک توضیح منطقی برای دیر کردن او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hypothesis seemed quite feasible, but the results of the experiment did not confirm it.
[ترجمه گوگل] این فرضیه کاملاً عملی به نظر می رسید، اما نتایج آزمایش آن را تأیید نکرد
[ترجمه ترگمان] این فرضیه کاملا امکان پذیر بود، اما نتایج آزمایش آن را تایید نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a feasible plan
نقشه ی شدنی

2. a feasible story
داستان باور کردنی

3. land feasible for cultivation
زمینی که برای کشت خوب است

4. It's not feasible to dismiss him.
[ترجمه گوگل]اخراج او امکان پذیر نیست
[ترجمه ترگمان]اخراج کردن او امکان پذیر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Is it feasible to finish the work by Christmas?
[ترجمه Bari arash] آیا اتمام کار تا کریسمس امکان پذیر است؟
|
[ترجمه گوگل]آیا انجام کار تا کریسمس امکان پذیر است؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توان کار را با کریسمس تمام کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But is it really feasible to don sportswear to the office without the excuse of dress-down Friday?
[ترجمه گوگل]اما آیا واقعا پوشیدن لباس ورزشی در دفتر بدون بهانه روز جمعه امکان پذیر است؟
[ترجمه ترگمان]اما آیا واقعا این امکان وجود دارد که بدون بهانه پوشیدن لباس ورزشی در روز جمعه به دفتر ورزشی نروید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She questioned whether it was feasible to stimulate investment in these regions.
[ترجمه گوگل]او این سوال را مطرح کرد که آیا تحریک سرمایه گذاری در این مناطق امکان پذیر است یا خیر
[ترجمه ترگمان]او سوال کرد که آیا تحریک سرمایه گذاری در این مناطق امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's quite feasible we'll get the money.
[ترجمه گوگل]این کاملا امکان پذیر است که ما پول را دریافت کنیم
[ترجمه ترگمان]این کاملا امکان پذیر است که ما پول را بدست بیاوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's perfectly feasible to produce electricity without creating pollution.
[ترجمه گوگل]تولید برق بدون ایجاد آلودگی کاملا امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]تولید برق بدون ایجاد آلودگی کاملا امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was no longer financially feasible to keep the community centre open.
[ترجمه گوگل]باز نگه داشتن مرکز اجتماعی دیگر از نظر مالی امکان پذیر نبود
[ترجمه ترگمان]دیگر از نظر مالی امکان باز نگه داشتن مرکز اجتماعی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But the necessary co-ordination is not politically feasible without a clear crisis.
[ترجمه گوگل]اما هماهنگی لازم از نظر سیاسی بدون یک بحران واضح امکان پذیر نیست
[ترجمه ترگمان]اما هماهنگی لازم بدون یک بحران روشن از نظر سیاسی امکان پذیر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is perfectly feasible by a system of fixed and moveable compartmentation, but no one has yet produced a practical system.
[ترجمه گوگل]این کاملاً توسط یک سیستم محفظه ثابت و متحرک امکان پذیر است، اما هیچ کس هنوز یک سیستم عملی تولید نکرده است
[ترجمه ترگمان]این امر کاملا توسط یک سیستم ثابت و متحرک اجرا می شود، اما هیچ یک از آن ها هنوز یک سیستم عملی تولید نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus, it appears feasible to manufacture practical heat shields in reusable molds on the Moon.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ساخت سپرهای حرارتی عملی در قالب های قابل استفاده مجدد در ماه امکان پذیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تولید سپر حرارتی عملی در قالب های قابل استفاده مجدد روی ماه امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Da Silva considered it feasible that uranium could be produced on an industrial scale.
[ترجمه گوگل]داسیلوا تولید اورانیوم در مقیاس صنعتی را امکان پذیر دانست
[ترجمه ترگمان]داوینچی معتقد بود که اورانیوم می تواند در مقیاس صنعتی تولید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عملی (صفت)
artificial, real, factual, applicatory, applicative, practical, feasible, pragmatic, applied, practicable

ممکن (صفت)
feasible, thinkable, conceivable, possible

امکان پذیر (صفت)
feasible, conceivable, possible

محتمل (صفت)
plausible, contingent, feasible, probable, likely, possible, most likely, odds-on, presumable, verisimilar

شدنی (صفت)
feasible, possible, precipitant, doable

میسر (صفت)
feasible, practicable, possible

تخصصی

[ریاضیات] قابل قبول، شدنی، قابل دسترس، شدنی، عملی، امکان پذیر
[آمار] شدنی

انگلیسی به انگلیسی

• able to be carried out, achievable; possible, likely
something that is feasible can be done, made, or achieved.

پیشنهاد کاربران

۱. عملی. معقول ۲. ممکن. امکان پذیر. محتمل. شدنی ۳. قابل قبول. باور کردنی
مثال:
Do you think it is feasible for America to start war against Iran?
فکر می کنی برای آمریکا امکان پذیر و شدنی است که جنگ با ایران را شروع کند؟
feasible ( adj ) ( fizəbl ) =that is possible and likely to be achieved, e. g. a feasible plan. feasibility ( n ) e. g. I doubt the feasibility of the plan.
feasible
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : feasibility
صفت ( adjective ) : feasible
قید ( adverb ) : feasibly
Something that can be easily carried; like an feasible umbrella.
( You can carry it wherever you go, since it's small and easy to carry. )
?Where do you usually run
- I used to live in a city that had some really great parks. During the summer I’d go for a run there almost daily, but in winter they "ended up" "blanketed in" snow so it stopped ⭐"being feasible"⭐ to run outdoors
ممکن , امکان پذیر
– The hypothesis seemed quite feasible
– Making cars by hand is possible but not economically feasible
– It's perfectly feasible to produce electricity without creating pollution
feasible ( adj ) =محتمل، ممکن، امکان پذیر، میسر، مقدور، شدنی، قابل تصور، باور کردنی، عملی، قابل اجرا، قابل دستیابی، سودمند، ارزشمند، بی درد سر، دست یافتنی، قابل حصول، منطقی، معقول، عقلانی، متبحر، ماهر، خبره، واقع بین
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = که می تواند در عمل انجام شود/که می توان تصور کرد/مناسب بودن ، مفید بودن یا قابل استفاده بودن/به راحتی انجام شود/قادر به گرفتن یا بدست آوردن است/داشتن قضاوت صحیح یا عادلانه بر اساس نیت خوب/توصیف شخصی که در کار خاصی بسیار موثر یا ماهر است/داشتن یا نشان دادن ایده ای معقول و عملی از آنچه می توان به دست آورد یا انتظار داشت/
مترادف ها : likely/possible/probable
examples:
1 - With the extra resources, the project now seems feasible.
با وجود منابع اضافی ، اکنون پروژه قابل اجرا به نظر می رسد.
2 - ?It may be feasible to clone human beings, but is it ethical
ممکن است برای شبیه سازی انسان عملی شود ، اما آیا این اخلاقی است؟
3 - It’s no longer feasible to fund this research.
بودجه این تحقیق دیگر امکان پذیر نیست.
مترادف ها : likely، possible، probable

( در بعضی جملات ) قابل استفاده
ممکن ، امکان پذیر
با درود
این واژه در پارسی اینچنین است:
شدنی، شایش پذیر، انجام پذیر، درخور
در فرهنگ دهخدا آمده:
شایش
شایش . [ ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از شایستن . توانایی و قدرت ومجال و امکان . ( ناظم الاطباء ) . بمعنی امکان است که جایز بودن و دست دادن و ممکن گشتن باشد و این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است . ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
...
[مشاهده متن کامل]

باسپاس

مقدور
عملی. شدنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس