faze

/ˈfeɪz//ˈfeɪz/

معنی: پریشان کردن، بر هم زدن، در هم ریختن
معانی دیگر: ناراحت کردن، برزخ کردن، هراسیده کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fazes, fazing, fazed
• : تعریف: to bewilder or to disturb the composure or shake the resolve of; disconcert or daunt.
مشابه: jangle, unnerve

- She was determined to go on this dangerous expedition, and the serious objections expressed by her family did not faze her.
[ترجمه گوگل] او مصمم بود به این سفر خطرناک برود و مخالفت‌های جدی خانواده‌اش او را نگران نکرد
[ترجمه ترگمان] او مصمم بود که به این سفر خطرناک برود، و ایرادهای جدی که از سوی خانواده اش ابراز شده بود او را ناراحت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. no defeat and disappointment seem to faze him
هیچ شکست و نومیدی او را دچار هراس نمی کرد.

2. She's so calm, nothing seems to faze her.
[ترجمه گوگل]او خیلی آرام است، به نظر می رسد هیچ چیز او را نگران نمی کند
[ترجمه ترگمان]او خیلی آرام است، چیزی به نظر نمی رسد که او را ناراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Big concert halls do not faze Melanie.
[ترجمه گوگل]سالن های کنسرت بزرگ ملانی را نگران نمی کند
[ترجمه ترگمان]سالن کنسرت بزرگ برای ملانی مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. John was embarrassed, but it didn't faze Mike a bit.
[ترجمه گوگل]جان خجالت کشید، اما مایک را کمی گیج نکرد
[ترجمه ترگمان]جان خجالت زده بود، اما این موضوع به مایک اهمیتی نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He looked as if nothing could faze him.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که هیچ چیز نمی تواند او را نگران کند
[ترجمه ترگمان]طوری به نظر می رسید که انگار هیچ چیز نمی توانست او را از خود دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. None of it seemed to faze him.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که هیچ کدام او را نگران نکرده باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هیچ یک از این کارها او را ناراحت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The intense heat of the Cuban summer doesn't faze Vasquez.
[ترجمه گوگل]گرمای شدید تابستان کوبا واسکز را نگران نمی کند
[ترجمه ترگمان]\"گرمای شدید تابستان کوبایی\" روی \"Vasquez\" اهمیت نمیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mass walkout did not faze him.
[ترجمه گوگل]خروج دسته جمعی او را نگران نکرد
[ترجمه ترگمان]این توده عظیم از این بابت او را ناراحت نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The news did not faze him.
[ترجمه گوگل]این خبر او را نگران نکرد
[ترجمه ترگمان]اما این خبر او را نگران نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nothing they say could faze him.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز آنها نمی تواند او را نگران کند
[ترجمه ترگمان] کاری از دستش بر نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cool temperatures didn't seem to faze the four male and six female pandas as they arrived from their home at the Wolong Giant Panda Reserve Center in Sichuan.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که دمای خنک چهار پاندا نر و شش پاندای ماده را که از خانه خود در مرکز ذخیره پانداهای غول پیکر Wolong در سیچوان وارد می شدند، نگران نکرده باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که دمای سرد به نظر نمی رسد که چهار pandas مرد و ۶ نفره زنان را که از خانه خود در مرکز رزرو Wolong پاندا در سیشوان به آنجا رسیده اند، از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cool didn't seem to faze the four male and six female pandas as they arrived from their home at the Wolong Giant Panda Reserve Center in Sichuan.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که کول از چهار پاندای نر و شش پاندای ماده که از خانه خود در مرکز نگهداری پانداهای غول پیکر وولنگ در سیچوان می آمدند، نگران نبود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که باحال به نظر نمی رسد که چهار pandas مرد و ۶ نفره زنان را که از خانه خود در مرکز رزرو Wolong پاندا در سیشوان به آنجا رسیده اند را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His actions didn't faze me in the least; I expected him to behave badly.
[ترجمه گوگل]اعمال او مرا به هیچ وجه نگران نکرد انتظار داشتم رفتار بدی از او داشته باشد
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به من اهمیتی نداشت؛ انتظار داشتم بد رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That didn't faze me.
[ترجمه گوگل]این من را نگران نکرد
[ترجمه ترگمان]این تقصیر من نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

در هم ریختن (فعل)
faze, clutter, interfuse, pie

انگلیسی به انگلیسی

• frighten, disturb (slang)
if something fazes you, it interrupts what you are doing because it is confusing, upsetting, or amazing.

پیشنهاد کاربران

بپرس