fay

/ˈfeɪ//ˈfeɪ/

معنی: جن، پری، نصب کردن
معانی دیگر: (قدیمی ـ سوگند) مذهب، ایمان، (نجاری کشتی و کشتی سازی) لب به لب کردن (تخته و غیره)، وصل کردن، vt : نصب کردن، موفق شدن، شوخی توهین امیزکردن، پاک کردن، faith : جن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a fairy.

جمله های نمونه

1. by my fay
به ایمانم قسم

2. The school is fay away from his house.
[ترجمه گوگل]مدرسه خیلی دور از خانه او است
[ترجمه ترگمان]مدرسه از خانه اش دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr Fay is to take up an appointment as a researcher with the Royal Society.
[ترجمه گوگل]آقای فی قرار است به عنوان محقق در انجمن سلطنتی قرار بگیرد
[ترجمه ترگمان]آقای فی البداهه قرار است یک قرار ملاقات را به عنوان محقق در انجمن سلطنتی انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gabb will be matched against Fay in the semifinal.
[ترجمه گوگل]گاب در نیمه نهایی به مصاف فای خواهد رفت
[ترجمه ترگمان]Gabb در مسابقه نیمه نهایی با فی برابری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fay had been in her room for a good half-hour.
[ترجمه گوگل]فی نیم ساعتی بود که در اتاقش بود
[ترجمه ترگمان]Fay نیم ساعت در اتاقش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fay is in the doldrums today.
[ترجمه گوگل]فی امروز در رکود است
[ترجمه ترگمان]فی امروز در the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Aunt Fay was angry and said so in as many words.
[ترجمه گوگل]عمه فی عصبانی شد و این را با چند کلمه گفت
[ترجمه ترگمان]عمه Fay عصبانی بود و از این حرف خیلی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Student Fay, 2 was cleared of wounding and affray.
[ترجمه گوگل]دانش آموز فی، 2 از مجروحیت و نزاع پاک شد
[ترجمه ترگمان]فی، ۲ دانشجو، از زخمی شدن و زد و خورد تبرئه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fay is one of Dr. Scott's grateful patients.
[ترجمه گوگل]فی یکی از بیماران قدرشناس دکتر اسکات است
[ترجمه ترگمان]فی یکی از بیماران حق شناس دکتر اسکات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fay sat down on the edge of the bed.
[ترجمه گوگل]فی لبه تخت نشست
[ترجمه ترگمان]Fay روی لبه تخت نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fay spent a year in Italy teaching English.
[ترجمه گوگل]فای یک سال در ایتالیا به تدریس زبان انگلیسی گذراند
[ترجمه ترگمان]فی سالی را در ایتالیا گذراند که به زبان انگلیسی تدریس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Really, Fay Weldon of all people should know better.
[ترجمه گوگل]واقعاً، فی ولدون از همه مردم باید بهتر بداند
[ترجمه ترگمان]واقعا، Fay ولدون از همه مردم باید بهتر بدونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr Torode's sources are also wrong in saying Fay Weldon and her allies were not invited because they held racist attitudes.
[ترجمه گوگل]منابع آقای تورود همچنین اشتباه می کنند که می گویند فی ولدون و متحدانش به دلیل داشتن نگرش نژادپرستانه دعوت نشده بودند
[ترجمه ترگمان]منابع آقای Torode نیز اشتباه هستند و می گویند که Fay Fay و هم پیمانانش از این جهت دعوت نشده بودند که نگرش های نژادپرستانه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fay was so impressive on camera that a special part was written in for her.
[ترجمه گوگل]فی به قدری جلوی دوربین تاثیرگذار بود که قسمت ویژه ای برای او نوشته شد
[ترجمه ترگمان]فی بر دوربینی که یک قسمت خاص برای او نوشته شده بود، بسیار تاثیرگذار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll change my timetable to fay in with yours.
[ترجمه گوگل]من برنامه زمانی خود را تغییر می دهم تا با شما همراه شوم
[ترجمه ترگمان]من برنامه ام را تغییر خواهم داد تا با شما بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جن (اسم)
sprite, spook, deuce, goblin, bogie, bogy, bogeyman, elf, jinn, puck, fairy, jinni, fay, urchin, robin goodfellow

پری (اسم)
full, repletion, glut, fullness, elf, fairy, day before yesterday, peri, pixie, suffusion, fay, pixy

نصب کردن (فعل)
fix, stick, set, mount, erect, pitch, install, instal, set up, fay, uprear

انگلیسی به انگلیسی

• fairy, pixie

پیشنهاد کاربران

بپرس