fattened

/ˈfætn̩//ˈfætn̩/

معنی: پرواری
معانی دیگر: فربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصل خیزکردن، کود دادن

جمله های نمونه

1. A famed person and a fattened pig are alike in danger.
[ترجمه گوگل]یک شخص مشهور و یک خوک پروار شده در خطر هستند
[ترجمه ترگمان]آدم معروف و یک خوک فربه در خطر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You've fattened out during the winter.
[ترجمه گوگل]شما در طول زمستان چاق شده اید
[ترجمه ترگمان]در طول زمستان چاق شدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They fattened up ducks and geese.
[ترجمه گوگل]آنها اردک ها و غازها را چاق کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها اردک ها و غاز را چاق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These cattle are being fattened up for slaughter.
[ترجمه گوگل]این گاوها برای ذبح پروار می شوند
[ترجمه ترگمان]این گاوها به خاطر قتل عام بزرگ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cattle are being fattened for slaughter.
[ترجمه گوگل]گاوها را برای ذبح پروار می کنند
[ترجمه ترگمان]این گله به خاطر قتل عام چاق و فربه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sheep fattened up quickly.
[ترجمه گوگل]گوسفند به سرعت چاق شد
[ترجمه ترگمان]گوسفندها فورا فربه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their pigs have been fattened up.
[ترجمه گوگل]خوک هایشان پروار شده اند
[ترجمه ترگمان]خوک ها فربه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The geese are being fattened for slaughter.
[ترجمه گوگل]غازها را برای کشتار پروار می کنند
[ترجمه ترگمان]غازها برای قتل عام چاق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now that he's been loved and fattened, the old boy wags his tail and whimpers hello like a puppy.
[ترجمه گوگل]حالا که او را دوست داشته اند و چاق شده اند، پیرمرد دمش را تکان می دهد و مثل توله سگ زمزمه می کند
[ترجمه ترگمان]حالا که او عاشق و فربه شده بود و چاق و چاق شده بود، دمش را تکان می داد و مثل یک توله سگ زوزه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How did he manage to get fattened up so quickly?
[ترجمه گوگل]چطور توانست به این سرعت چاق شود؟
[ترجمه ترگمان]چگونه توانسته بود به این سرعت چاق شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They fattened up quickly and were ready for re-sale at Norwich within three months.
[ترجمه گوگل]آنها به سرعت چاق شدند و در عرض سه ماه برای فروش مجدد در نورویچ آماده شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها بسرعت فربه شدند و ظرف سه ماه برای فروش در ناریچ آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But in general, the abbeys and their abbots fattened up together.
[ترجمه گوگل]اما به طور کلی ابی ها و ابی هایشان با هم چاق شدند
[ترجمه ترگمان]اما در کل، the و abbots با هم چاق می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They couldn't be fattened up enough.
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند به اندازه کافی چاق شوند
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بزرگ نشده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fattened and then abandoned by mothers who leave to mate anew, weaned elephant seal pups stick close together until ready for a first season at sea.
[ترجمه گوگل]توله های فوک فیل که از شیر گرفته شده اند، چاق شده و سپس توسط مادرانی که برای جفت گیری مجدد ترک می کنند، رها می شوند تا زمانی که برای اولین فصل در دریا آماده شوند، به هم می چسبند
[ترجمه ترگمان]fattened و سپس از کنار مادرانی رها می شوند که دوباره جفت خود را ترک می کنند و توله pups را از شیر گرفته تا زمانی که برای فصل اول در دریا آماده شوند کنار هم می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرواری (صفت)
fattened, stall-fed

انگلیسی به انگلیسی

• fat, fleshy, stuffed, fed for slaughter

پیشنهاد کاربران

بپرس