fatherly

/ˈfɑːðərli//ˈfɑːðəli/

پدرانه، پدری، مهربان، مهربانانه، پدروار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fatherliness (n.)
• : تعریف: of or appropriate to a father.
مترادف: paternal, patriarchal
مشابه: ancestral, nurturing, parental

- fatherly advice
[ترجمه گوگل] نصیحت پدرانه
[ترجمه ترگمان] نصیحت پدرانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fatherly advice
پند پدرانه

2. He was a fatherly shoulder to cry on when things went wrong.
[ترجمه گوگل]او شانه ای پدرانه بود که وقتی اوضاع خراب می شد، گریه می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی اوضاع خراب شد، اون شونه ای پدرانه داشت که گریه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'd like to give you some fatherly advice.
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک نصیحت پدرانه به شما بدهم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یه نصیحت پدرانه بهت بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He took my arm in a fatherly way.
[ترجمه گوگل]پدرانه بازویم را گرفت
[ترجمه ترگمان]بازوی مرا طوری پدرانه گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was no fatherly affection, no display of sentiment.
[ترجمه گوگل]هیچ محبت پدرانه، هیچ نمایشی از احساسات وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ محبت پدرانه یا ابراز احساسات در کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He keeps a fatherly eye on his players.
[ترجمه گوگل]او مراقب بازیکنانش پدرانه است
[ترجمه ترگمان] اون یه نگاه پدرانه به players می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He spoke in a warm, fatherly tone.
[ترجمه گوگل]با لحن گرم و پدرانه صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با لحن پدرانه و پدرانه صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is kindly and supportive, fatherly.
[ترجمه گوگل]او مهربان و حامی، پدرانه است
[ترجمه ترگمان]او مهربان و حامی و پدرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His fatherly affection was not strong, as events proved, but his fear of the gods was.
[ترجمه گوگل]محبت پدرانه او چنانکه وقایع ثابت کرد قوی نبود، اما ترس او از خدایان بود
[ترجمه ترگمان]احساسات پدرانه او چندان قوی نبود که وقایع به اثبات برسد، اما ترس او از خدایان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He did all the fatherly duties, he changed diapers.
[ترجمه گوگل]تمام وظایف پدرانه را انجام داد، پوشک عوض کرد
[ترجمه ترگمان] اون همه وظایف پدرانه رو انجام داد، پوشک عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the city manager smiled his fatherly, kindly smile.
[ترجمه گوگل]و مدیر شهر لبخندی پدرانه و مهربانانه زد
[ترجمه ترگمان]مدیر شهر با لبخند مهرآمیز و مهرآمیز خود لبخندی زد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do you mind if I give you some fatherly advice?
[ترجمه گوگل]آیا به شما توصیه ای پدرانه ندارم؟
[ترجمه ترگمان]اشکالی نداره یه نصیحت پدرانه بهت بکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was always sort of brotherly and fatherly with him.
[ترجمه گوگل]همیشه با او برادرانه و پدرانه رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]همیشه با او برادرانه و پدرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The suggestion of fatherly closeness was essential, even if it seemed awkward and difficult to illustrate.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد صمیمیت پدرانه ضروری بود، حتی اگر نشان دادن آن ناجور و دشوار به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد نزدیکی پدرانه ضروری بود، حتی اگر توضیح دادن دشوار و دشوار به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• paternal, as or like a father; kind and protective; protectively, kindly, lovingly
you say that someone behaves in a fatherly way when they behave like a kind father.

پیشنهاد کاربران

بپرس