fateful

/ˈfeɪtfəl//ˈfeɪtfʊl/

معنی: مهم، شوم
معانی دیگر: سرنوشت ساز، حیاتی، کشنده، مهلک، ویرانگر، مصیبت آور، نحس، آینده نما، پیشگو(یانه)، آینده نما(یانه)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fatefully (adv.), fatefulness (n.)
(1) تعریف: having very important consequences.
مشابه: fatal, momentous

- His joining the army was a fateful decision that changed the entire course of his life.
[ترجمه گوگل] پیوستن او به ارتش یک تصمیم سرنوشت ساز بود که کل مسیر زندگی او را تغییر داد
[ترجمه ترگمان] پیوستن او به ارتش یک تصمیم سرنوشت ساز بود که کل دوره زندگی اش را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing death, disaster, or destruction.
مشابه: fatal

(3) تعریف: controlled by fate.
مشابه: fatal

(4) تعریف: portentous or ominous.
مشابه: fatal, portentous

جمله های نمونه

1. a fateful decision
تصمیم سرنوشت ساز

2. The goalkeeper on that fateful day in 1954 was Fred Martin of Aberdeen.
[ترجمه گوگل]دروازه بان آن روز سرنوشت ساز در سال 1954 فرد مارتین از آبردین بود
[ترجمه ترگمان]دروازه بان در آن روز سرنوشت ساز در ۱۹۵۴ فرد مارتین آبردین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I relive that fateful day over and over in my mind.
[ترجمه گوگل]آن روز سرنوشت ساز را بارها و بارها در ذهنم زنده می کنم
[ترجمه ترگمان]آن روز شوم را بارها و بارها به یاد می آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He made the fateful decision to send in the troops.
[ترجمه گوگل]او تصمیم سرنوشت سازی برای اعزام نیرو گرفت
[ترجمه ترگمان]او تصمیم سرنوشت ساز خود را برای اعزام نیروها به قشون اتخاذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When his rent was raised, he made the fateful decision to move north.
[ترجمه گوگل]وقتی کرایه خانه اش بالا رفت، تصمیم سرنوشت سازی گرفت که به شمال برود
[ترجمه ترگمان]زمانی که اجاره او افزایش یافت، تصمیم سرنوشت ساز برای حرکت به سمت شمال گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But fateful forces beyond the band's control were to conspire against them.
[ترجمه گوگل]اما نیروهای سرنوشت ساز خارج از کنترل گروه قرار بود علیه آنها توطئه کنند
[ترجمه ترگمان]اما نیروهای fateful که از کنترل گروه خارج بودند علیه آن ها توطئه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Seconds after uttering the fateful words "this is easy", he crashed.
[ترجمه گوگل]چند ثانیه پس از بیان کلمات سرنوشت ساز "این آسان است"، او سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]او چند ثانیه بعد از ادای این کلمات سرنوشت ساز \"این کار آسان است\" او سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She looked back now to that fateful day in December.
[ترجمه گوگل]او اکنون به آن روز سرنوشت ساز دسامبر نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]حالا به آن روز سرنوشت ساز در ماه دسامبر نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One fateful day, he was sitting on his horse when a stunt went awry in a John Ford picture.
[ترجمه گوگل]یک روز سرنوشت ساز، او روی اسبش نشسته بود که یک شیرین کاری در عکس جان فورد به اشتباه افتاد
[ترجمه ترگمان]یک روز سرنوشت ساز، او در حالی روی اسبش نشسته بود که شیرین کاری در تصویر جان فورد به اشتباه پیش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On that fateful January day the beleaguered Matty climbed the five flights of stairs from trading floor to the cafeteria.
[ترجمه گوگل]در آن روز سرنوشت‌ساز ژانویه، متی محاصره‌شده از پنج پله از طبقه تجاری تا کافه تریا بالا رفت
[ترجمه ترگمان]در آن روز شوم ژانویه: متی از پنج طبقه بالا از طبقه بازرگانی به کافه تریا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She made that fateful decision at age fourteen with the substantial help of the anti-abortion groups.
[ترجمه گوگل]او این تصمیم سرنوشت ساز را در چهارده سالگی با کمک قابل توجه گروه های ضد سقط جنین گرفت
[ترجمه ترگمان]او این تصمیم سرنوشت ساز را در چهارده سالگی با کمک قابل توجه گروه های مبارزه با سقط جنین انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Or rather the mid-evening of that fateful night.
[ترجمه گوگل]یا بهتر بگویم نیمه غروب آن شب سرنوشت ساز
[ترجمه ترگمان]یا تقریبا نیمه شب شوم آن شب شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I made a second fateful decision when a couple of drunken tourists beat me to a cab on Hudson Street.
[ترجمه گوگل]تصمیم سرنوشت‌ساز دومی را گرفتم که چند توریست مست مرا به تاکسی در خیابان هادسون کتک زدند
[ترجمه ترگمان]وقتی چند نفر از توریست های مست با تاکسی از خیابان هادسون به من حمله کردند تصمیم بزرگی گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The fateful consequences of the Bavarian government's failure to uphold the Law of the Defence of the Republic now became manifest.
[ترجمه گوگل]عواقب سرنوشت ساز شکست دولت باواریا در حمایت از قانون دفاع از جمهوری اکنون آشکار شد
[ترجمه ترگمان]عواقب سرنوشت ساز شکست دولت باواریا در حمایت از قانون دفاع از جمهوری در حال حاضر آشکار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

انگلیسی به انگلیسی

• destined; decisive; lethal; disastrous; inevitable; prophetic
if you describe an action or event as fateful, you mean that it had important, and often bad, effects on later events.

پیشنهاد کاربران

۱. تعیین کننده. سرنوشت ساز. سرنوشت ۲. خطیر. مهم. حیاتی ۳. شوم. نحس
مثال:
Indeed we fear from our lord a frowning and fateful day.
براستی ما از پروردگارمان می ترسیم، {از} روز عبوس و شوم و سرنوشت ساز
�إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا�
fateful : important
کذایی
Important
سرنوشت ساز
مثال: fateful day = روز سرنوشت ساز
شوم ، نحس

بپرس