صفت ( adjective )
مشتقات: fastidiously (adv.), fastidiousness (n.)
مشتقات: fastidiously (adv.), fastidiousness (n.)
• (1) تعریف: exceedingly particular or demanding esp. in matters of detail; exacting.
• مترادف: dainty, exacting, finicky, persnickety, picky
• متضاد: lax
• مشابه: captious, careful, choosy, demanding, difficult, fussy, hypercritical, meticulous, niggling, painstaking, particular
• مترادف: dainty, exacting, finicky, persnickety, picky
• متضاد: lax
• مشابه: captious, careful, choosy, demanding, difficult, fussy, hypercritical, meticulous, niggling, painstaking, particular
- She was not particularly fond of organizing and keeping records, and so she appreciated an assistant who was fastidious.
[ترجمه گوگل] او علاقه خاصی به سازماندهی و نگهداری سوابق نداشت و از این رو از دستیار سختگیر قدردانی می کرد
[ترجمه ترگمان] او به ویژه دوست نداشت آن ها را مرتب کند و اسناد را نگه دارد، بنابراین از یک دستیار که fastidious بود قدردانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به ویژه دوست نداشت آن ها را مرتب کند و اسناد را نگه دارد، بنابراین از یک دستیار که fastidious بود قدردانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: excessively sensitive or delicate in matters of food, manners, dress, or personal hygiene.
• مترادف: dainty, precious, squeamish
• مشابه: delicate, fussy, proper, sensitive
• مترادف: dainty, precious, squeamish
• مشابه: delicate, fussy, proper, sensitive
- Always fastidious about his clothing, he made sure his tie went perfectly with his suit.
[ترجمه گوگل] او که همیشه در مورد لباسهایش سختگیر بود، مطمئن شد که کراواتش کاملاً با کت و شلوارش همخوانی دارد
[ترجمه ترگمان] همیشه در مورد پوشاک خود سختگیر بود و اطمینان داشت که کراوات او کاملا با کت و شلوارش جور درمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه در مورد پوشاک خود سختگیر بود و اطمینان داشت که کراوات او کاملا با کت و شلوارش جور درمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید