fast track


(روش زندگی) آمیخته با تندروی و زیاده روی و عیاشی و مادی گرایی، (شغل و کار) دارای احتمال ترقی، دارای آینده ی خوب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a racetrack most suitable for speed because of its condition.

(2) تعریف: an express railroad track.

(3) تعریف: (informal) a career path or business opportunity for very fast advancement, development, growth, or the like.

جمله های نمونه

1. Many Croats and Slovenes saw independence as the fast track to democracy.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کروات‌ها و اسلوونیایی‌ها استقلال را راهی سریع برای رسیدن به دموکراسی می‌دانستند
[ترجمه ترگمان]بیشتر کروات ها و Slovenes استقلال را به عنوان شیار سریع برای دموکراسی می دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A degree in computer science offers a fast track to the top.
[ترجمه گوگل]مدرک در علوم کامپیوتر مسیری سریع برای رسیدن به بالاترین سطح ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]یک درجه در علوم کامپیوتر یک مسیر سریع را به بالا ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is no fast track to success, and no highway to happiness.
[ترجمه گوگل]هیچ مسیر سریعی برای موفقیت وجود ندارد، و هیچ شاهراهی برای خوشبختی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مسیر سریعی برای موفقیت وجود ندارد، و هیچ بزرگراهی برای خوشحالی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She seems to be on the fast track for promotion.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او در مسیر سریع ترفیع قرار دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او در مسیر حرکت سریع قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many saw independence as the fast track to democracy.
[ترجمه گوگل]بسیاری استقلال را راهی سریع برای رسیدن به دموکراسی می دانستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم استقلال را به عنوان شیار سریع برای دموکراسی دیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is on the fast track to promotion .
[ترجمه گوگل]او در مسیر سریع ارتقاء قرار دارد
[ترجمه ترگمان]او در مسیر حرکت سریع قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The country is on the fast track to democracy.
[ترجمه گوگل]کشور در مسیر سریع دموکراسی قرار دارد
[ترجمه ترگمان]این کشور در مسیر سریع دموکراسی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The agency is looking at a fast track for approving drugs for life-threatening illnesses.
[ترجمه گوگل]این آژانس به دنبال یک مسیر سریع برای تایید داروهای بیماری های تهدید کننده زندگی است
[ترجمه ترگمان]این اداره به دنبال ردیابی سریع مواد مخدر برای بیماری های خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hamilton's career has galloped along the fast track.
[ترجمه گوگل]زندگی حرفه ای همیلتون در مسیر سریع پیش رفته است
[ترجمه ترگمان]شغل Hamilton در مسیر سریع پیش رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Once on the fast track, the momentum will be relentless.
[ترجمه گوگل]هنگامی که در مسیر سریع قرار بگیرید، شتاب بی امان خواهد بود
[ترجمه ترگمان]زمانی که در مسیر سریع حرکت کنیم، این حرکت بیرحمانه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A genius who chucked the academic fast track for a tar paper cabin with no outhouse?
[ترجمه گوگل]نابغه‌ای که مسیر سریع آکادمیک را برای یک کابین کاغذ قیر و بدون فضای بیرونی انتخاب کرد؟
[ترجمه ترگمان]یک نابغه که با سرعت آکادمیک به دنبال یک کابین قیر اندود شده بود که هیچ دستشویی دیگری نداشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Uphill task: The drivers on the fast track to the top.
[ترجمه گوگل]وظیفه سربالایی: رانندگان در مسیر سریع به سمت بالا
[ترجمه ترگمان]وظیفه uphill: رانندگان در مسیر سریع به بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And the benefit of either the fast track remortgage service, or a £250 cashback.
[ترجمه گوگل]و از مزایای خدمات رهن مجدد سریع یا بازپرداخت 250 پوندی
[ترجمه ترگمان]و سود هر یک از خدمات سریع track یا ۲۵۰ پوند به قیمت ۲۵۰ پوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He took a fast track to the top of the corporate ladder.
[ترجمه گوگل]او با یک مسیر سریع به بالای نردبان شرکت رفت
[ترجمه ترگمان]او به سرعت به بالای نردبان حقوقی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

فوریت به چیزی دادن، شتاب بخشیدن، سرعت دادن
مثال:
Blinken might think that Israel would somehow be able to change the equations and emerge victorious in Gaza after he allegedly forced U. S. President Joe Biden to fast - track two shipments of lethal weaponry to the regime.
...
[مشاهده متن کامل]

�بلینکن� ممکن است فکر کند که اسرائیل به طریقی قادر خواهد بود معادلات را تغییر بدهد و پیروز {و فاتح} از غزه بیرون بیاید بعد از اینکه او ظاهرا رئیس جمهور آمریکا جو بایدن را مجبور کرد {ارسال} دو محموله تسلیحات کشنده و مرگبار به رژیم را تسریع بکند.

It can also be used as a verb to accelerate the development or progress of something
فعل/ افزایش دادن پیشرفت و توسعه چیزی
But the parties have threatened to pull out of the far - right governing coalition unless Netanyahu fast - tracks new legislation that would formalize the legislation of military exemptions for ultra - Orthodox students in yeshivas
...
[مشاهده متن کامل]

There are calls for the bill to be fast - tracked through Congress

We need to fast track this project if we ganna hit the deadline.
به قید فوریت انجام دادن
تسریع کردن
میانبر زدن
To help something happen or make progress more quickly than usual
There are calls for the bill to be fast - tracked through Congress.
درخواستهایی وجود دارد برای این لایحه که به قید فوریت به تصویب کنگره برسد
...
[مشاهده متن کامل]

Your application can be fast - tracked for a fee
تقاضای شما میتواند بقید فوریت انجام شود

فوری
زودتر اجرایی کردن.
We should fast tract this project
ما باید زودتر این پروژه رو اجرایی کنیم.
فوریت به چیزی دادن، شتاب بخشیدن، سرعت دادن
میانبر
مسیر میانبر ( به سمت موفقیت )
مسیر سریع السیر ( به سوی موفقیت )
کوتاه ترین مسیر
در سراشیبی موفقیت بودن
He was on the fast track at his company

روش یا موقیعیت ارتقای سریع در کاری
This is the fast track for success.
این یک روش سریع برای ارتقا است
آینده نگری
ارتقاء یافتنی
سریعتر از سرعت معمول انجام دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس