تند تند حرف زدن، تشر رفتن، انقدر تند حرف زدن که کسی را مجور به کاری کنی
مثال: انقدر تند حرف زد که به من مجال حرف زدن /واکنش نشون دادن نداد.
به قدر تند حرف زد که من فرصت نکردم چیزی بگم.
This meant a fast - talking session with my Dad.
... [مشاهده متن کامل]
[انجام این کار ] به معنی اینه که بابام حرف بارم می کنه/بهم تشر میزنه/ تند باهام حرف میزنه.
مثال: انقدر تند حرف زد که به من مجال حرف زدن /واکنش نشون دادن نداد.
به قدر تند حرف زد که من فرصت نکردم چیزی بگم.
... [مشاهده متن کامل]
[انجام این کار ] به معنی اینه که بابام حرف بارم می کنه/بهم تشر میزنه/ تند باهام حرف میزنه.
سریع صحبت کننده ( adj )
someone who talks very quickly in order to trick you or persuade you to buy something
People who are considered dishonest or insincere